نتایج جستجو برای عبارت :

حرارتی سوزان

دانلود آهنگ اینکه میگم حقیقته حقیقت سوزان روشن
اهنگ این که میگم حقیقته حقیقت خیال نکن یه صحبته یه صحبت
دانلود اهنگ قیامت از سوزان روشن
دانلود آهنگ حقیقت سوزان روشن


موزیک ویدیو این که میگم حقیقته
دانلود اهنگ سوزان روشن
دانلود آهنگ دل دیوونه سوزان روشن
دانلود آهنگ های شاد سوزان روشن
دانلود آهنگ اینکه میگم حقیقته حقیقت سوزان روشن

اهنگ این که میگم حقیقته حقیقت خیال نکن یه صحبته یه صحبت
دانلود اهنگ قیامت از سوزان روشن
دانلود آهنگ حقیقت سوزان روشن


موزیک ویدیو این که میگم حقیقته
دانلود اهنگ سوزان روشن
دانلود آهنگ دل دیوونه سوزان روشن

دانلوداهنگ سوزان روشن اینکه میگم حقیقته
دانلود آهنگ اینکه میگم حقیقته حقیقت سوزان روشن

اهنگ این که میگم حقیقته حقیقت خیال نکن یه صحبته یه صحبت
دانلود اهنگ قیامت از سوزان روشن

موزیک ویدیو این که میگم حقیقته

دانلود اهنگ سوزان روشن
دانلود آهنگ دل دیوونه سوزان روشن

دانلوداهنگ سوزان روشن اینکه میگم حقیقته
اولین مطلبی که دوست دارم در اینجا داشته باشم مصاحبه ای با سوزان بلک مور درباره علم و دین است که در وب سایت او منتشر شده.وی با وجود داشتن یک تجربه نزدیک به مرگ، به دین اعتقادی نداشته و در پنج سوال نظرات خود را تشریح می کند.

ادامه مطلب
بسم الله 
« حب » سیلان ازلی و ابدی هستی است؛ مدام، شعله ور، پیش رونده. حتی اگر ندانی اش، حتی اگر فهمش نکنی حتی اگر خسته اش باشی و نخواهی اش لاجرم دچارش هستی، دچار شعله های سوزان و رنج های استخوان سوزش. اگر لحظه ایی و جایی به خاموشی میل می کند، آن دیگر گر می گیرد و داغ می شود در هیئت های مختلف و صورتهایی دگرگون.عشق تنها عنصر هستی است که خاکسترش هم سوزان است ، متاسفانه !
 
 
دوره کامل آموزش حرفه ای شطرنج با پولگار The Polgar Method
دوره کامل آموزش حرفه ای شطرنج با پولگار The Polgar Method دوره ده جلدی 10 Volumes توسط: Susan Polgar فرمت: MP4 + PDF همراه با پاداش ارزشمند: فایل PGN  درس ها  روش استادی 10 جلدی سوزان پولگار سوزان پولگار مربی ارشد فیده و همچنین مربیگری برخی از بهترین بازیکنان جهان است. اکنون می توانید از تخصص سوزان پولگار با برنامه جدید 10 جلدی آموزش او با نام The Polgar Method بهره مند شوید. ب ...
دریافت فایل
  
دوره کامل آموزش حرفه ای شطرنج با پولگار The Polgar Method
دوره کامل آموزش حرفه ای شطرنج با پولگار The Polgar Method دوره ده جلدی 10 Volumes توسط: Susan Polgar فرمت: MP4 + PDF همراه با پاداش ارزشمند: فایل PGN  درس ها  روش استادی 10 جلدی سوزان پولگار سوزان پولگار مربی ارشد فیده و همچنین مربیگری برخی از بهترین بازیکنان جهان است. اکنون می توانید از تخصص سوزان پولگار با برنامه جدید 10 جلدی آموزش او با نام The Polgar Method بهره مند شوید. ب ...
دریافت فایل

دوره کامل آموزش حرفه ای شطرنج با پولگار The Polgar Method
دوره کامل آموزش حرفه ای شطرنج با پولگار The Polgar Method دوره ده جلدی 10 Volumes توسط: Susan Polgar فرمت: MP4 + PDF همراه با پاداش ارزشمند: فایل PGN  درس ها  روش استادی 10 جلدی سوزان پولگار سوزان پولگار مربی ارشد فیده و همچنین مربیگری برخی از بهترین بازیکنان جهان است. اکنون می توانید از تخصص سوزان پولگار با برنامه جدید 10 جلدی آموزش او با نام The Polgar Method بهره مند شوید. ب ...
دریافت فایل
نور آفتاب منبع ویتامین D طبیعی است که بدن‌مان برای حفظ تناسب و سلامتی به آن نیاز دارد. برای حفاظت از گونه‌های مختلف روی زمین شامل گیاهان و انسان‌ها نور آفتاب ضروری است. اما، وقتی این پرتوهای آفتاب به شدت سوزان می‌شوند به خصوص در ماه‌های تابستان، می‌تواند زیان آور باشد. قرار گرفتن بیش از حد در معرض گرمای سوزان تابستان می‌تواند برای سلامت عمومی ما، از جمله پوست‌مان، مهلک باشد.
ادامه مطلب
 
 
پس از غذا خوردن ، رزا در خانه اتاق نوازندگی را پیدا کرده و به سوزان گفت : "بیا کمی ساز بزنیم". سوزان هم قبول کرد .
سوزان  رو به روی پیانو نشسته و رزا نیز بر روی نشست و شروع به نواختن آهنگ "در روزی جادویی" از "ریچارد راجرز"کرد و به همراه آن سوزان شروع به نواختن پیانو کرد. اتاق را صدای سازها پر کرده بود ، صدایی آرامشبخش ...
مادر و پدرشان  به آنها نگاه می کردند و از صدای موسیقی لذت بردند .
بیشتر از اینکه صدای هر دو ساز صدایی زیبا درآورد ، صدای ساز دهن
پس از غذا خوردن ، رزا در خانه اتاق نوازندگی را
پیدا کرده و به سوزان گفت : "بیا کمی ساز بزنیم". سوزان هم قبول کرد .
سوزان  رو به روی پیانو نشسته و رزا نیز بر روی نشست و
شروع به نواختن آهنگ "در روزی جادویی" از "ریچارد
راجرز"کرد و
به همراه آن سوزان شروع به نواختن پیانو کرد. اتاق را صدای سازها پر کرده بود ،
صدایی آرامش بخش ...
مادر و پدرشان 
به آنها نگاه می کردند و از صدای موسیقی لذت بردند .
بیشتر از اینکه صدای هر دو ساز صدایی زیبا درآورد ،
صدای ساز دهنی ز
حال سوزان من و عشق به پایان نشودآب از سر بشد و کار به قرآن نشود
گله‌ام کشت که با خلق چرا قصّه کنیخاطر عشق که فرخنده به میدان نشود
عقل جادو‌زده‌ی حیله‌گر حلقه‌فروشدید جان من و فهمید پریشان نشود
رحمت خاص تو جز مرهم مجروحان نیستورنه با هر گده‌ای صحبت جانان نشود
رمز گفتیم و کسی قفل سخن را نگشودگرچه از سوختگان راز تو پنهان نشود
چند روزی که به جاروکشی معبد زرّین تو رفتکس ندیدم ز نوازشگری مهر تو گریان نشود
دل دیوانه که از صد خم معراج گذشتدگر آن ک
بسم الله 
احساسات قلبی عمیق مان، آن عواطفی که از کنه وجودمان ریشه گرفته بودند و بالیده بودند، با خودشان جزئی از وجودمان را از عمق به سطح آورده بودند . بخشی از خودمان که ناشناخته بود برایمان هویدا شده بود . جزئی ناب و جوان ، سرزنده و بانشاط ، سوزان و پرحرارت. خود زندگی. انگار کن نزدیک ترین حالت به بعدی از حیات که فراموشش کرده بودیم ناگهان زنده شده بود . نزدیک ترین حالت ممکن به خودمان و عالم . 
چه می شود حالا اگر این درخت بالنده قطع شود ، این آتش سو
 
بعد از صبحانه رزا به سختی به اتاق مادر رفت . وقتی در زد ، خانم آنا در را باز کرد .
رزا وقتی به داخل رفت با اتاقی زیبا رو به رو شد . البته او قبلا دیده بود .
رزا با زبان اشاره به خانم گفت : من آن نامه را دیدم . می خواهم بگویم ، اگر مرا می خواهید ، مرا بفرستید و بگذارید سوزان  در اینجا بماند . لطفا تنها خواسته مرا بپذیرید . بگذارید او در لطف و مهربانی شما غرق شود لطفا بگذارید من تا اخر این ماه اینجا بمانم . همین یک ماه ! چون به سوزان قول دادم در مسابقات اس
روزی که تورا ترک کنم ، دیگر چیزی برای از دست دادن نخواهم داشت .
اما تو ، کسی را از دست میدهی ، که دوماه ، فکرش را جایی در غرب ، پادگانی در کرمانشاه گذاشته بود و جسمش ، زانوهایش را در شهری کوچک زیر آفتاب سوزان جنوب ،بغل گرفته بود تا برگردی ...
تو مرا از دست خواهی داد بی وفایم .‌‌..
آن دوستت دارم داغ و دلنشین که توی ظهر سوزان و شرجی مردادماه به جانم نشستو قلبم را خنک کرد؛هیچوقت از ذهنم محو نمی شود.کف دستهایم عرق کرده بود‌.می خندیدم. بی دلیل می خندیدم.لبانم تا بناگوش باز می شد. دلیل خنده ام او بود.خودم می دانستم...خودش می دانست...
 
معصومه باقری  
بهترین کیت های موم برای از بین بردن مو های بالای لب در خانه
شما می توانید استفاده از موم ، واکس و ... را در خانه نیز مثل سالن زیبایی تجربه کنید .
در حالی که موم های سوزان در آموزش آرایشگری ، تجربه ای کاملا مشابه به سالن زیبایی را به شما منتقل می کنند ، خیلی از خانم ها بر این نظر هستند که استفاده از این چسب ها و موم ها ، آسان ترین راه برای از بین بردن موی بالای لب در خانه است . خیلی از این نوار ها برای قسمت های کوچک در آموزش آرایشگری تهیه شده اند و فرم
 
به طبقه ی وسایل اتاق رفتند و دو تخت آبی  و صورتی خریدند ، دو لیوان طرح دار ، پرده رنگی با طر ح گلهای رز و سوسن  ، یک میز به رنگ آبی  با صندلی هایی به رنگ صورتی  و چند تابلوی زیبا برای  دیوارها خریدند .
برای خرید وسایل مدرسه ی آنها به طبقه سوم رفته و کیف هایی به رنگ های سبز و بنفش ، جامدادی هایی به رنگ های زرد و بنفش ، مدادهایی طرح دار و پاک کن و ماژیک ها و ... خریدند . پس از خرید ، به خانه برگشتند و غذایی خوشمزه و خوش رنگ خوردند .
پس از غذا خوردن ، رز
امروز رازی به من گفته شد.رازی که سال­ها از آن گذشته بود و رازی که دیگر مثل قبل گرم نبود.
سوزان نبود.
زننده نبود.
اما هنوز هم رازی­ست که باید مخفی شود.به خوبی و با دقت.تنها میان آدم­های مورد اعتماد.
متاسفانه شما میان آن­ها نیستید و هرگز این راز را نخواهید فهمید.
سازش را برداشت و به طرف پنجره رفت . 
تا شروع به
نواختن موسیقی کرد ، کسی به پشتش زد . 
برگشت و دید سوزان با همان لبخند همیشگی اش
که پر از نشاط و امید بود ، او را نگاه می کند . 
خوشحال شد و او را بغل کرد و گفت
:
"تو
چجوری با دیگران ارتباط برقرار می کنی ؟"
البته این حرف را با زبان اشاره گفت . 
رزا گفت :
همان طور که با تو ارتباط برقرار می کنم . یعنی با زبان اشاره . 
اگر هم بلد نبودند
که از دفتر و خودکار استفاده می کنم .
سوزان خندید . سوزان صمیمی ترین دوست رزا ب
 
ناگهان اشک هایش سرازیر شد . گریه اش گرفت و دستهایش لرزید .
حرف مادر را به یاد آورد . 
به خانم گفت : "می دانید چرا یتیم و کم شنوا هستم ؟"
چون یک شب با پدرم ، مادرم و خواهربزرگم از سفر بر می گشتیم که در جاده با کامیونی تصادف کرده و به کوه برخورد کردیم . مادر و خواهرم را به بیمارستان بردند ولی پدرم مرد .
مادر در هنگام مرگ به من گفت : " اگر یتیم شدی خانواده ای خوب پیدا کن و با دوستان خوب زیادی آشنا شو ."
بعد از مادرم خواهرم عمل ناموفقی داشت بخاطر همین من هم
Here 
چشم هام پوشونده شدند
باخون پوشونده شدند
بهم بگو چرا
دروغ نمی گم
 
یه باد سرد می وزه
حس میکنم چشم ها رو منه
تمام دردی که در رگ هام در جریانه
 
دستان گره خورده من بی حال می شن
همه به من سنگ پرتاپ میکنن
اما من نمی تونم فرار کنم
 
این اصلا بامزه نیست
این برای کیه؟
لطفا یکی به من بگه
حالا در این مسر سوزان روی اتش
 
لطفا من نمی خوام فریاد بزنم
(چشمان شیطان می اید، چشم ها بازه،چشم ها بازه)
 
لطفا نمی خوام فریاد بزنم
(فریاد بزن ، فریاد بزن ،فریاد بزن)
در
 
دیدند زن و مردی  با لباس هایی زیبا جلوی آنها نشسته اند . خانم با زبان اشاره به آنها گفت :
"من خانم آنا ، مادرتان و این هم توماس پدرتان است . من به شما گل دخترا برای شادی خانواده احتیاج
دارم . شما نوازنده های ماهری هستید . ما هم پیانو ، فلوت و ساز دهنی داریم تازه گیتار هم داریم ."
سوزان خوشحال شد و مادر را بغل کرد . رزا هم در فکر فرو رفته بود . به خودش گفت :
"چرا من ؟ چرا من که کم شنوا هستم را انتخاب کرده اند ؟
توماس هم گفت : "سلام رزا و سوزان ؛ من پدر جدید
رزا ، سازش را روی لب های  کوچک نرمش بودند گذاشت . 
آهنگ "وطن
زیبا" را زد . همه
به باران خیره شده و آهنگ زیبای ساز دهنی گوش می کردند . 
وقتی تمام شد و رزا چشم
های سیاهش را باز کرد ، دید همه به او خیره شدند ، همه او را تشویق کردند .

بعد خانم جولیا در را باز کرد و گفت : "رزا و
سوزان ، بیایند بیرون ."

هر دو
به اتاق خانم جولیا رفتند .

دیدند زن و مردی 
با لباس هایی زیبا جلوی آنها نشسته اند . خانم با زبان اشاره به آنها گفت :

"من خانم آنا ، مادرتان و این هم توماس پ
 
صدای اولی نوای اصلی را تعیین می کرد ، دومی صدایی رسا و زیبا بود  و در آخر ، صدایی غمگین و همراه با گریه داشت . هرسه با هم در یک ساز دهنی !!!!!
صدای زیبای ساز دهنی در مقایسه با صدای پیانو بهتر و زیباتر بود و حتی پیانو در مقابل ساز دهنی ساکت شد و فقط صدای ساز دهنی در همه جا پیچیده بود .
وقتی موسیقی  به پایان رسید ، همه او را تشویق کردند . مادر و پدر ، خدمتکاران ، سوزان و حتی ساز دهنی !
ساز دهنی با حسی که در رزا به وجود اورده بود ، او را به وجد می آورد .
م
احساسم را به دار آویخته ام
انتظار برای لحظه ای نگاه تو
آب می کند شمع سوزان درونم را
واژه های دوست داشتنی
سالهاست که به حبس ابد محکوم شده اند
احساسم را به دار آویخته ام
هنگامه های دوست داشتنت
نگاهم کور می شود
پشت تبلور یک حس مبهم
و تو را تکرار میکنم
در آهستگی زمان
احساسم را به دار آویخته ام
سهم من از تمام تو
آرزوی تک واژه های پر از ابهام بود
حرف هایی که فاصله دار
حس بی جان مرا خراش می داد
پ ن: به وقت فراموشخانه
 
رزا ، سازش را روی لب های  کوچک نرمش بودند گذاشت . 
آهنگ "وطن زیبا" را زد . همه به باران خیره شده و آهنگ زیبای ساز دهنی گوش می کردند . 
وقتی تمام شد و رزا چشم های سیاهش را باز کرد ، دید همه به او خیره شدند ، همه او را تشویق کردند .
بعد خانم جولیا در را باز کرد و گفت : "رزا و سوزان ، بیایند بیرون ."
هر دو به اتاق خانم جولیا رفتند .
دیدند زن و مردی  با لباس هایی زیبا جلوی آنها نشسته اند . خانم با زبان اشاره به آنها گفت :
"من خانم آنا ، مادرتان و این هم توماس پ
هیچ وقت عاشق تابستان نبوده‌ام، نه تنها عاشق که هیچ‌گاه دوست‌دارش هم نبوده‌ام، تابستان برای من یعنی ظهرهای گرم و سوزان مرداد و شهریور، عصرهای حبس شده در خانه از ترس شرجی نفس‌گیر، سیلی‌های بی‌رحمانه‌ی تَش‌باد بر گونه‌های سرخ تیر، خلوت زود هنگام رخنه کرده‌‌ی اوایل ظهر در دل شهر، تنهایی هراس انگیز و تشنگی عابر خسته در کوچه‌ پس‌کوچه‌های سوزان، فریاد‌های گم‌شده در صدای کولر، شرشر عرق کارگر خسته‌ی نشسته در سایه‌ و هجوم وحشیانه‌ی با
صبح که بیدار شدند لباس های نو و زیبایشان را
پوشیدند و به اتاق صبحانه خوری  رفتند .
رزا مادرش را آشفته و نگران  ، در حال صحبت با یکی از خدمه دید و سوزان به
کنار مادر رفته و گفت : "مادر ، اتفاقی 
افتاده؟"
مادرگفت
:"هیچی جان  دلم ! برو در جای خودت
کنار پدر بنشین ."
سوزان
پذیرفت و بعد رفت . حالا رزا تنها بود . 
ولی چیزی نمی شنید .
وقتی داشت به
اتاق صبحانه خوری می رفت ، اتاق بسیار زیبا و نورانی مادر دید . رفت داخل و کاغذی
را روی میز دید . آن
 را برداشت و خواند
شکوه از عمرم ندارم، شکو ه از آب و گلم،
مشکل است آن، که نپرسی تو گهی از مشکلم.
روح توفانی من در بحر قلبم آرمید،
مد و جذر حادثاتش بگذرد از ساحلم.
شهر من آباد هست و شهر دل آباد نه،
از خراباتی خزانبادی وزد بر منزلم.
خرمن مه در گرفت از آه سوزان دلم،
مشت خاکستر بشد این خرمن بی حاصلم.
هم طبیب و هم حبیب از درد من نادیده رفت،
هم رفیق و هم عدو همدست شد با قاتلم.
خوشدلم، از خوشگلم بار ملامتها کشم
، خوشگلا حرف خوشی گو بر مراد این دلم.
 
 
صبح که بیدار شدند لباس های نو و زیبایشان را پوشیدند و به اتاق صبحانه خوری  رفتند .
رزا مادرش را آشفته و نگران  ، در حال صحبت با یکی از خدمه دید و سوزان به کنار مادر رفته و گفت : "مادر ، اتفاقی 
افتاده؟"
مادرگفت :"هیچی جان  دلم ! برو در جای خودت کنار پدر بنشین ."
سوزان پذیرفت و بعد رفت . حالا رزا تنها بود .  ولی چیزی نمی شنید .
وقتی داشت به اتاق صبحانه خوری می رفت ، اتاق بسیار زیبا و نورانی مادر دید . رفت داخل و کاغذی را روی میز دید . آن
 را برداشت و خو
رمان دو تخس شیطون  نویسنده : Kiyana.rp تعداد صفحات : 35منبع: کانال کافه تک رمانخلاصه:یه اتفاق مگه میتونه زندگی ادماروعوض کنه؟یه کل کل مگه میتونه به عشقی سوزان وصل بشه؟؟ تنفر؟عشق؟مگه میشه؟ این داستان داستان تنفری،که به عشقی سوزان تبدیل شد،دوتخسی که عاشق شدن دوتخسی که یکی عاشق بود یکی به عشق اعتقاد نداشت ولی بلاخره هردوگرفتارحصارعشق شدن ولی همه چیز اونطوری که فکر می کردن پیش نرفت و.... .
قسمت 25
ماندگار با ذوق شوق خریدهای دست عزیزش را می‌گیرد و با خنده او را به داخل هدایت کرد.
- خوبم عزیز جان. شما خوبی؟ چخبر؟
- خوبم گل مادر مثل همیشه منم و پا دردم دیگه.
در حالی که درب اتاق شأن را می‌گشود گفت: از خاله احوال دارین خوبه؟
عزیزش در حالی به سختی و صورت درهم از درد که نشان دهنده پا دردش بود روی تشک کهنه و سفتی توی اتاق نشست و جواب داد.
- خوبه شکر چند روز پیش نامه‌اش رسید.
ماندگار در حالی که آهانی گفت بالشتکی را در پشت عزیزش قرار داد و گفت: ا
ینی خدا ما کاشونیا و این شمالیا رو اون دنیا میبره یه جای بهشت؟؟ بابا ما تو دنیا تو جهنم سوزان زندگی میکردیم، اینا تو بهشت برین! انصافه عایا؟؟اینا اسم کوچه هاشونو میذارن تازه آباد، سبزخونه، خوشگل کوچه! ماهم اسم خیابونامونو میذاریم کویر آباد، گرمابه، جهنم دره!!
 
یادمه دکتر سعیدا  استاد حسابداریمون یه بار سرکلاس بهم گفت اشرف السادات! (با تشدید مشدد حرف سین) تو لنگرودی هستی؟! گفتم نه استاد، گفت پس چرا انقد شکل لنگرودی هایی؟؟ مگه لنگرودیا چه شک
⁦✍️⁩بعضی افراد نسبت به نام های مذهبی حساسیت دارند؛اما در غرب بیشترین نام ها برگرفته از شخصیت های مذهبی هستند که این اسامی فارغ از مرز آن کشورها هست:
جوزف=یوسف
مایکل=میکائیل
دنیل=دانیال
کریستین=مسیح
گابریل=جبرئیل
ژاکوب=یعقوب
ساموئل=اسماعیل
ماریا=مریم
نوا=نوح
آبراهام=ابراهیم
دیوید=داوود
سالومون=سلیمان
سوزان=سوسان(از زنانی که حضرت مسیح(ع) را مشایعت میکردند)
سایمون=شمعون
یوهان=یحیی
موشه=موسی
آدام=آدم
ایزاک= اسحاق
جفر=جعفر
نام فرزند
 
در کنار کوهی دو همسایه زندگی میکردند.یکی از آنها با خدا و پاک و دیگری بد کاره روزی کوه ریزش کرد و هر دو همسایه به کام مرگ رفتند.شب کد خدای روستا درخواب دید زن بد کاره در بهشت است باغی بسیار زیبا و رودی خروشان وچندین کنیز خدمتش میکنند.آن زن با خدا و پاک هم در آتش سوزان جهنم میسوزد با عذاب سخت ضجه میزند و ناله کنان فریاد میکشد.ناگهان کد خدا از خواب برمیخیزد با چهره ای بهت زده به خواب خود فکر میکند و با خدا چنین میگوید ای خدا وعده های جهنم تو پوچ ا
بسیج و بسیجی در شعر و ادب
بسیج عطری است آسمانی که از جوانه های تراوش می شود و پایگاهی است برای مُشت های گره شده./ بسیج حنجره ای است سوزان بر ای سرودن حماسه های سترگ و خورشیدی است تابناک برای شب های سرد و تاریک و وحشت زا. بسیج سپاهی است مسلّح به ایمان و مجهّز به عشق و ریسمانی است برای بالا رفتن از شانه های خیس آسمان.
بسیج لشگر حسین مظلوم است در روز عاشورا و رگبار اللّه اکبر و فریاد تکبیرها./بسیج میعادگاهی است برای کبوتران سرخ دلی که دل هایشان برای

 از شرار دوریت سوزان شدمدر کویر غربتم عطشان شدم
باد سرد بیکسی بر دل وزید چون درخت بید در طوفان شدم
قطره های غم ز چشمم میچکد از هجوم قطره ها، باران شدم
بی تو روز من نبیند رنگ خوش در حصار سایه ها پنهان شدم
شب کشیده روی ماهش میله ای غصه دار ماه در زندان شدم
بیقرار و ناشکیبم روز و شبمبتلای درد بی درمان شدم
#مریم_حاج_علیان
یعنی سیریسلی مگه سگ دنبالتون کرده که تو این هوای هزار درجه و افتابی که پوستمون رو شبیه مارتین لوتر کینگ کرده راه میوفتین میاین شمال؟نه سیریسلی؟ اخه اومدی اینجا چیکار کنی؟ما هودمون تو این هوا با چهار تا کولر داریم ذوب میشیم اونوقت میای زیر افتاب سوزان به قول مهران مدیری جوج میزنی؟ حالا جوج به درک! نگران سرطان پوست نیستی؟ اخه تو کدوم ادم عاقلی رو دیدی زیر افتاب سوزان رکابی بپوشه با شلوارک انگری بردز ! وا بده برادر من! خداییش گرمی هوا کم بود شم
وَأَمَّـا مَـنْ أُوتِیَ کِتَــابَـهُ وَرَاءَ ظَـهْرِهِ ۱۰ 
و اما آن کس که نامه اعمالش را از پشت سر (به دست چپ) دهند.
فَسَوْفَ یَدْعُـو ثُبُــورًا ۱۱
او بر هلاک خود آه و فریاد حسرت بسیار کند.
وَ یَصْـلَى سَعِیــرًا ۱۲
و به آتش سوزان دوزخ در افتد.
إِنَّـهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا ۱۳
که او میان کسانش بسیار مغرور و مسرور بود.
إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَـنْ یَحُـورَ ۱۴
و گمان کرد که ابدا (به سوی خدا) باز نخواهد گشت.
بَلَى إِنَّ رَبَّـهُ کَانَ بِهِ
کاندر دل ما از اوست "غوغا"
دانم که سلام‌های سوزان
" آرد" به حبیب عاشقان را....
#حضرت_مولانا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 481×720]
مشاهده مطلب در کانال
 
صبح که بیدار شدند لباس های نو و زیبایشان را پوشیدند و به اتاق صبحانه خوری  رفتند .
رزا مادرش را آشفته و نگران  ، در حال صحبت با یکی از خدمه دید و سوزان به کنار مادر رفته و گفت :
"مادر ، اتفاقی افتاده؟"
مادرگفت :" هیچی جان  دلم ! برو در جای خودت کنار پدر بنشین ."
سوزان پذیرفت و بعد رفت . حالا رزا تنها بود . 
ولی چیزی نمی شنید .
وقتی داشت به اتاق صبحانه خوری می رفت ، اتاق بسیار زیبا و نورانی مادر دید .
رفت داخل و کاغذی را روی میز دید .
آن را برداشت و خوا
آیا حاضر هستید به Panem ، Tributes برگردید؟ بازی های گرسنگی کتاب پیش درآمد جدید است تصنیف از پرندگان آوازخوان و مارها ، و آن را به آینده سریع تر از شما به یک فروشگاه در نزدیکی شما فکر می کنم. اولین بازی های گرسنگی کتاب از سال 2010 است زاغ مقلد ، تصنیف از پرندگان آوازخوان و مارها زمین در فروشگاه در تاریخ 19 مه، 2020. این کتاب دارای یک انگلیسی چاپ اول جهان از 2.5 میلیون نسخه، که به معنی این انتظار می رود که می شود بزرگ فروشنده.
64 سال قبل از داوطلب شدن Katniss در با
وازلین خالص و اصل ،نفت ژله ای برای انواع پوستها مناسب می باشد و خشکی پوست ولبها را برطرف می کند. نفت ژله ای به معنای ژله شفاف متشکل از مخلوطی از هیدروکربنهاست که به عنوان روان کننده و پماد استفاده می شود.  این وازلین ژله ای باعث بهبود خشکی و سوزش و سوختگی های جزئی می شود و همچنین پوست را در مقابل بادهای سوزان محافظت میکند و موجب التیام ترکهای پوستی می گردد.ساخت کشود: آلمانقیمت : ۲۵۰۰۰تومانبرای سفارش:تلگرام:mateen_cosmetic@واتساپ: ۰۹۱۵۰۱۱۴۰۰۸
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنمدل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضاگاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر استسوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟
کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضاتیره روز من از شام  غریبان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرانه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم
به خدا دوری معصومه و هجران رضامی کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور،جفای هارونمن دل خسته سر گشته و حیران چ
از کوه شکوهمند فوجی تا آتشفشان زیر آبی که در سال گذشته یک جزیره جدید را تشکیل داد، ۱۰۹ آتشفشان فعال در ژاپن وجود داردکه حدود ۱۰ درصد از تمام آتشفشان های فعال در جهان را تشکیل می دهند.
حدود ۷۰ درصد از ژاپن با کوه‌های مختلف پوشیده شده است. به همین خاطر نیز آشتفشان‌های آن نقش بسیار مهمی در فرهنگ و اسطوره ژاپن بازی می‌کند.
چه بخواهید یک آتشفشان سوزان را از یک مسافت امن تماشا کنید یا به قله خفته آن بروید؛ ژاپن کوه‌های آتشفشانی بسیار زیبایی دارد
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش  و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است  ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه ای و پس از آن هیچ . پشت این پنجره شب دارد می لرزد و زمین دارد باز میماند از چرخش پشت این پنجره یک نا معلوم
زنده کنی جان من جان چو تَفتان من♪ ♥‿♥ ♪روح دهی مرده ام مُرده ی گریان من♪ ♥‿♥ ♪ای همه ی جان من رونق دُکان من♪ ♥‿♥ ♪کِی بُگشایی دَری بر در زندان من♪ ♥‿♥ ♪اشک امانم برید بغض گلویم درید♪ ♥‿♥ ♪کاش فراوان شوی بر شب باران من♪ ♥‿♥ ♪رَیح شما را فقط خود بدهی رایحه ها♪ ♥‿♥ ♪هیچ شبم بی تو نیست رایح و ریحان من♪ ♥‿♥ ♪هر چه که دارم ز تو کاش ز خود داشتم♪ ♥‿♥ ♪پیش تو قربان کنم شاهد قربان من♪ ♥‿♥ ♪هر چه سیه در من است شر شیطان کَشاند♪ ♥‿
نام کتاب: #سرباز_کوکی_ها | نویسنده: #مجید_همتی_متین | انتشارات: #نیماژ | ۱۲۴ صفحه.این کتاب حقیقتِ تلخِ زندگیِ سربازان است. روایت انسان های مهجوری که غربت هر یک پهنه ای به وسعت و بلندای یک تپه را می پوشاند و هر لحظه شان مثل لحظه ای پیش و لحظه ای پس از آن است. انسان هایی که در مدار غربت خود انگار آدمکی کوکی مدام به تکرار یک عادت گرفتارند. برای آنان حقیقت چون برف براق و سوزان است و عشق خواب خوشی که هرگز آن را نمی بینند..برشی از کتاب:سوت که نواخته می شود چ
برای خودم شروع کردم به نوشتن که یاد این خاطره افتادم، پیش خودم گفتم اینجا بنویسم تا اگر کسی دلش خواست او هم بخواند. یک خاطره بی سر و ته که چون از حافظه نقل می کنم کم و کاست هم زیاد دارد:
مثلا شده اینجا بنشینی و یکهو یاد ده سال بعد خودت بیفتی؟ کسی یاد ده سال بعدش نمی افتد. اما می دانم که من این ده سال بعد را زندگی کرده ام. برایم آشناست. دور از من نیست. من همان بودم که ده سال پیش را ولی نمی دانم چه می شود. چه شده که اینطور گذشته و آینده را به هم می ریزم؟
بسم‌ الله الرحمن الرحیم
«اَللّهُمَّ حَبِّبْ
اِلَیَّ فیهِ الْاِحْسانَ وَکَرِّهْ اِلَیَّ فیهِ الْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ
وَحَرِّمْ عَلَیَّ فیهِ السَّخَطَ وَالنّیرانَ بِعَوْنِکَ یا غِیاثَ
الْمُسْتَغیثینَ»
«خدایا دوست گردان نزد
من در این ماه احسان و نیکی را و ناخوش‌دار در پیش من در این روز فسق و
نافرمانی و گناه را و حرام گردان در این روز بر من خشم کیفربار و آتش
(سوزان) را به کمک خودت، ای فریاد رس فریادخواهان»
آنچه می‌ماند به یک جا خوشنیست، مرده‌ است به حاشا خوش
ذرّه‌ی حق همیشه در گردش گه به صحرا و گه به دریا خوش
تو ستاره‌ای، خیال شر سوزان وین ولایت به سودا خوش 
گر به ضرب چرخ همی رقصی زاده‌ی چرخی و به بلوا خوش
ورنه تو عمودِ بیداری بر فراز زیر و زیرا خوش 
شاهد دلم دوش می‌گفت حلمیا این دم دمیرا خوش
موسیقی: Tomaso Albinoni - Adagio in G Minor
وارد خانه مادر و پدر شدیم . بسیار گران و مجلل بود
. مثل قصرها بود . سوزان داشت می چرخید و همه اتاق ها را نگاه می
کرد .
با زبان اشاره به رزا گفت :" چه اتاق های  بزرگ و زیبایی ! پنجره هایی با پرده های بلند و
تک رنگ و اتاق هایی رنگارنگ !"
رزا هم
گفت :"بله ! بسیار عالی است ."
سوزان و رزا با هم به خرید وسایل اتاق و خودشان رفتند
، البته با پدر و مادرشان !
وقتی به مرکز خرید بزرگی رسیدند ، به طبقه های لباس
های نوجوانان رفتند . در آنجا لباس هایی به طرح گل های باغ 
خا
سپیده سحرم، زنده ای دوباره منم
عصاره خطرم ، رهروئی هماره منم
رفیق ره خبر از غربت دلم دارد
شراره از دل آتش ، چو یک ستاره منم
اگر نگفته ام هرگز ، یقین بگوید دوست
که بوده ام و که هستم ؟کنون چکاره منم؟
تصوّرم نتوان کرد آن که همدم نیست
پیاده از خودم امّا بخود سواره منم
کنون که نیمه شب است و ترانه می گویم
از عمق جان بنویسم که چون شراره منم
لهیب آتش سوزان نفس خود شده ام
چو شعله سرکشم و مانده در کناره منم .
گشته ویران
بارگاه قدس انوار الهی
قبرهای جمله خاکی   
بی ضریح و سایبان
در کوره ی گرمای خورشید
زین مصیبت
اشک غم جاری است
از ابر دو چشم آسمان هم
خادم این قبرها
باران اشک مومنین است
صحن آنها
وسعتش تا قلب پاک متقین است
می توان دریافت اوج غصه را
از سنگ ها ی داغ صحرا و بیابان
بادها هم خاک غم ریزند بر سر
قبرهای گشته ویران
جمله شب ها
فاقد شمع و چراغان
ظهرهای داغ و سوزان
هشتم شوال شد
وهابیت
این دشمنان دین و قران
بقعه ها
گلدسته ها را
یک به یک بنموده ویرا
وارد خانه مادر و پدر شدیم . بسیار گران و مجلل بود
. مثل قصرها بود . سوزان داشت می چرخید و همه اتاق ها را نگاه می
کرد .

با زبان اشاره به رزا گفت :" چه اتاق های  بزرگ و زیبایی ! پنجره هایی با پرده های بلند و
تک رنگ و اتاق هایی رنگارنگ !"

رزا هم
گفت :"بله ! بسیار عالی است ."

سوزان و رزا با هم به خرید وسایل اتاق و خودشان رفتند
، البته با پدر و مادرشان !

وقتی به مرکز خرید بزرگی رسیدند ، به طبقه های لباس
های نوجوانان رفتند . در آنجا لباس هایی به طرح گل های باغ 
سلام روزبخیر
همچنان فقط نت داخلی داریم و دسترسی ها قطع هستن
پنجشنبه دومین سالرد تولد پاشا س
ولی ما جمعه قراره جشن بگیریم
و من خودم کیک بپزم
قصد داشتم یک کیک ساده ، یک کیک دورنگ و یک کیک سیب بپزم
اما متاسفانه دستور کیک سیبی که میخواستم رو ننوشتم
خب من که کف دستم روبو نکرده بودم یهویی نت قطع میشه و من دیگه به پیج سوزان شریعت دسترسی ندارم
برای همین ننوشتم
لپ مطلب دستمه چون فیلم شو دیدم
ولی میترسم یوقت موادم کم و زیاد بشه و خراب بشه
برای همین باید
مثل ستاره‌هایی که در گنبد آسمان پخش‌اند و از هم دور، تنها شده‌ایم. اما انگار‌ کسی روی زمینی دیگر گفت: آن ستاره‌ها را می‌بینی؟ آنها که «کنار هم‌اند» و بالایشان آن یکی ستاره‌ی کم‌نورتر هست اسمش.. نمیدانم فرقی ندارد چه اسمی رویمان گذاشت. مهم این است که خوشه‌خوشه به هم وصل شده‌ایم و از دید آن یکی زمینی‌ها، خیلی نزدیکیم.
لابد نور ما اگر تا زمین می‌رسد تا ستاره‌های دیگر هم می‌تواند سفر کند. باید بسوزیم، بتابیم، آسمان نورمان را به حرکت وا د
شروع مهر و پایانش رو مریض بودم!
این شهر ما فقط و فقط دو فصل داره؛ تابستون و زمستون. تغییر فصلش هم کاملا ناگهانیه. دیروز ظهر کولر روشن بود. شب مجبور شدیم کل دریچه های کولر رو ببیندیم تا سوز سرما داخل نیاد! اردیبهشت هم بخاری روشن بود و یهویی توی یه روز به حدی گرم شد که کولر رو دادیم سرویس کردن! چیزی به اسم بهار و پاییز هم نداریم. :| سه روزه خیلی ناجور داره بارون میباره و منم دیروز گیر افتادم توی خیابون. قبل رفتنم به باشگاه یه آفتاب سوزان بود که مجبور
بسم الله

دعای روز یازدهم
اَللّهُمَّ حَبِّبْ اِلَىَّ فیهِ الاِْحْسانَ وَکَرِّهْ اِلَىَّ فیهِ الْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ وَحَرِّمْ عَلَىَّ فیهِ السَّخَطَ وَالنّیرانَ بِعَوْنِکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ خدایادوست گردان نزد من در این ماه احسان و نیکى را و ناخوش دار در پیش من در این روز فسق و نافرمانى و گناه را و حرام گردان در این روز بر من خشم کیفربار و آتش (سوزان) را به کمک خودت اى فریادرس فریادخواهان
ادامه مطلب
 
 
وارد خانه مادر و پدر شدیم . بسیار گران و مجلل بود . مثل قصرها بود . سوزان داشت می چرخید و همه اتاق ها را نگاه میکرد .
با زبان اشاره به رزا گفت :" چه اتاق های  بزرگ و زیبایی ! پنجره هایی با پرده های بلند و تک رنگ و اتاق هایی رنگارنگ !"
رزا هم گفت :"بله ! بسیار عالی است ."
سوزان و رزا با هم به خرید وسایل اتاق و خودشان رفتند ، البته با پدر و مادرشان !
وقتی به مرکز خرید بزرگی رسیدند ، به طبقه های لباس های نوجوانان رفتند . در آنجا لباس هایی به طرح گل های باغ 
بسم الله

دعای روز یازدهم
اَللّهُمَّ حَبِّبْ اِلَىَّ فیهِ الاِْحْسانَ وَکَرِّهْ اِلَىَّ فیهِ الْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ وَحَرِّمْ عَلَىَّ فیهِ السَّخَطَ وَالنّیرانَ بِعَوْنِکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ خدایادوست گردان نزد من در این ماه احسان و نیکى را و ناخوش دار در پیش من در این روز فسق و نافرمانى و گناه را و حرام گردان در این روز بر من خشم کیفربار و آتش (سوزان) را به کمک خودت اى فریادرس فریادخواهان
ادامه مطلب
پیامبر(صلی الله علیه وآله):روزه روده را باریک میکند, گوشت را می ریزدوازگرمای سوزان دوزخ دور می گرداند.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):روزه بگیرید تا سالم بمانید.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):روزه دل ازاندیشیدن به گناهان , برتر از روزه معده ازطعام است.
امام باقر(علیه السلام):روزه وحج , آرام بخش دلهاست.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):خواب روزه دار , عبادت است وخاموشی او , تسبیح ودعایش, پذیرفته وعملش , دوچندان.
فرا رسیدن ماه رمضان راتبریک عرض مین
بازباران باترانه/میخوردبربام خانه
یادم آمدکربلارا/دشت پرشوروبلارا
گردش یک ظهرغمگین/گرم و خونین
لرزش طفلان نالان/زیرتیغ و نیزه هارا
باصدای گریه های کودکانه/واندرین صحرای سوزان
می دودطفلی سه ساله/پرزناله دلشکسته،پای خسته
آه باران،قطره قطره می چکدازچوب محمل/آه باران،کی بباردبرلب عطشان یاران
ترکنندازآن گلورا،آه باران...آه باران
 
 
چهل سال پیش!ایران ما شبیه به خورشیدی بود پر از گرما و نور و گهگاهی دچار خورشیدگرفتگی میشد.
هجوم آوردند و گفتند این درست نیست .خیلی گرم است خیلی روشن است اصلا نباید بگیرد و تاریک شود باید به جایش ماه را بیاوریم که نه سوزان است و نه پر حرارت .بهانه های توخالی آوردند..و ما مردم جاهل که خوشی زیر  دلمان زده بود از صحبت های الوانشان به وجد آمدیم...از خورشید دل بریدیم... او هم دید ما ناسپاسیم خودش را دریغ کرد و چمدانش را بست و رفت..
خورشید را راندیم و ماه
تابستان98ساعت12شب:هنوز صدای ماشین ها و موتور هایی که از خیابان  می گذرند،به گوش می رسد.تابستان است و شب گردان زیادی فراری از گرمای سوزان روز،نهایت بهره را از خنکی مطبوع شب می برند.هر از چند گاهی صدای ترمزی شدید به گوش می رسد که  دلهره ای عجیب به جان انسان می اندازد و او را ناخودآگاه،منتظر شنیدن صدایی در ادامه کار می کند.صدای فریاد کسی بلند می شود؟یا صدای برخورد با یک جسم سخت؟یا شاید هم صدای کمی بد و بیراه و سپس  صدای گازی که کم کم بلند می شود و د
خدمات فنی 
آریا
نصب و سرویس انواع آبگرمکن های دیواری و زمینی .
آبگرمکن بوتان،ایران شرق،سوزان ،بخاری ،  سماور و کولر و شستشوی آلگرمکن با دستگاه مکانیزه،لوله بازکنی با دستگاه
ارائه سرویس به تمام نقاط کرج
 
آدرس:کرج ، کمالشهر،خیابان امام خمینی(ره)،میعاد۱۰،ساختمان ملت
 
  شماره تماس        
۰۲۶-۳۴۷-۲۵۱۱۴
۰۹۰۳۸۵۶۳۰۸۹
۰۹۱۲۸۵۹۹۲۹۵
جوانی رفت از من همره من
به دوریهای دور از دیهه خود.
جوانی با همه عصیان و شورش
چو دریا با ره قسمت روان بود.
جوانی مانده اندر دیهه تنها،
به عشق دختر همسایه پزمان.
چو بگذشت عاشقی کودکانه،
جوانی ام بسوخت از عشق سوزان.
جوانی با همه بازیچه هایش
میان خاک راه افتان و خیزان.
رمیده اسپ چوبینش چو وحشی،
گهی از وقت و گه از من گریزان.
سوار اسپ چوبین زور و مغرور،
ز راه عمر ما بگذشت با شست.
بماند از اسپ چوبینش نشانه
عصا چوبی، که امروز است در دست.
از این بازی، از ای
احساسم را به دار آویخته ام
انتظار برای لحظه ای نگاه تو
آب می کند شمع سوزان درونم را
واژه های دوست داشتنی
سالهاست که به حبس ابد محکوم شده اند
احساسم را به دار آویخته ام
هنگامه های دوست داشتنت
نگاهم کور می شود
پشت تبلور یک حس مبهم
و تو را تکرار میکنم
در آهستگی زمان
احساسم را به دار آویخته ام
سهم من از تمام تو
آرزوی تک واژه های پر از ابهام بود
حرف هایی که فاصله دار
حس بی جان مرا خراش می داد
پ ن: به وقت فراموشخانه
«کمیته دیروز،چوب های طبل، اما طبلِ پاره.نیمه شب، در شهر.فلوتها، در خلاء.لب ها، دوخته و چهره ها به خواب.هر ماشینی، افتاده از کار.در اماکنِ خاموش و پر زباله، مکانهایی که جمعیت در آنها بوده،سکوت ها همه مسرورند،می گریند (بلند یا آرام)،سخن می گویند ولی به کدامین صدا؟! نمی دانم.غیبتِ، تو بگو سوزان!غیبتِ ایگریا.دست ها و آغوش آنها،لب ها و آه ... کفل ها،به آرامی در نظر مجسم می شود.چه کسی است؟! ولی می پرسم:برای چه چنین گوهر بیهو
«کمیته دیروز،چوبهای طبل، اما طبلِ پاره.نیمه شب، در شهر.فلوتها، در خلاء.لبها، دوخته و چهرهها به خواب.هر ماشینی، افتاده از کار.در اماکنِ خاموش و پر زباله، مکانهایی که جمعیت در آنها بوده،سکوتها همه مسرورند،میگریند (بلند یا آرام)،سخن میگویند ولی به کدامین صدا؟! نمیدانم.غیبتِ، تو بگو سوزان!غیبتِ ایگریا.دستها و آغوش آنها،لبها و آه ... کفلها،به آرامی در نظر مجسم میشود.چه کسی است؟! ولی میپرسم:برای چه چنین گوهر بیهودهایک
 
همه جا را سکوت فرا گرفته بود، حتی جنبنده ای دیده نمی شد و نوای مرغان نیز خاموش شده بود. آنگاه نوبت من رسید که با خدای بزرگ راز و نیاز کنم. مانند ابر بهاری اشک بریزم. ناله های سوزان از دل دردمند خود بر آورم. از گذشته های دردناک یاد کنم، از آینده های تیره و مبهم سخن بگویم. با تمام قوا خدای بزرگ را بطلبم. قلبم را مخلصانه تسلیم او کنم.
... دلم گرفت، روحم پژمرد، صبر و طاقتم به سر آمد. از گذشته ها شرمنده ام و از آینده ها بیمناک. تنها تسلی من آب و هوای توست.
 
سازش را برداشت و به طرف پنجره رفت . 
تا شروع به نواختن موسیقی کرد ، کسی به پشتش زد . 
برگشت و دید سوزان با همان لبخند همیشگی اش که پر از نشاط و امید بود ، او را نگاه می کند . 
خوشحال شد و او را بغل کرد و گفت :
"تو چجوری با دیگران ارتباط برقرار می کنی ؟"
البته این حرف را با زبان اشاره گفت . 
رزا گفت : همان طور که با تو ارتباط برقرار می کنم . یعنی با زبان اشاره . 
اگر هم بلد نبودند که از دفتر و خودکار استفاده می کنم .
سوزان خندید . سوزان صمیمی ترین دوست رزا
کتاب علیه تفسیر ، سوزان سونتاگ ، احسان کیانی خواه ، نشر حرفه نویسنده 
 
بزرگترین هنرها پنهان و پوشیده اند ، نه ساخته و پرداخته. 
 
به دقیق ترین معنای کلمه باید گفت تمام محتواهای آگاهی غیر قابل توصیف اند. حتی ساده ترین حس هم در تمامیت اش ، به وصف در نمی آید. بنابراین هر اثر هنری را باید طوری درک کرد که نه تنها چیزی را بیان کرده ، بلکه به نوعی هم با امر وصف نشدنی کلنجار رفته است. در بزرگترین هنرها ، همیشه به حضور چیزهایی پی می بری که نمی شود به بیان
دل گمراه من چه خواهد کرد با بهاری که میرسد از راه ؟ یا نیازی که رنگ میگیرد درتن شاخه های خشک و سیاه ؟ دل گمراه من چه خواهد کرد ؟ با نسیمی که میترواد از آن بوی عشق کبوتر وحشی نفس عطرهای سرگردان؟ لب من از ترانه میسوزد سینه ام عاشقانه میسوزد پوستم میشکافد از هیجان پیکرم از جوانه میسوزد هر زمان موج میزنم در خویش می روم میروم به جایی دور بوته گر گرفته خورشید سر راهم نشسته در تب نور من ز شرم شکوفه لبریزم یار من کیست ای بهار سپید ؟ گر نبوسد در این بهار
هزاران گنجشکِ کوچک با شروع صبح، آواز می خوانند و آسمان این تولد را با نسیمی سرد تبریک می گوید اما .. غافل از آنکه تولدِ روز جدید توهمی بیش نیست و خورشید هیچگاه، هیچ هنگام از افق بالا نمی آید و حتا، شکلِ دایره وار و لرزان و در حالِ سوختنش آنسوی دریاها ک از میان دو انطباق آبی، آسمان و دریا بالا می آید واقعی نیست. یک تصویر است. تصویری ک با مولکول های چشم می بینیم و با خودآگاهی مادی درکش می کنیم. و فیزیک می گوید این تنها، شکستِ نور است. به هنگامِ عبور
کتاب علیه تفسیر ، سوزان سونتاگ ، احسان کیانی خواه ، نشر حرفه نویسنده 
 
اثر هنری وقتی به منزله ی همان اثر هنری مقابلمان قرار بگیرد در واقع یک تجربه است نه بیانیه یا پاسخی به یک پرسش. هنر صرفا در باره ی چیزی نیست ؛ خودش هم چیزی است. اثر هنری چیزی در دنیاست ، نه صرفا متن یا گزارشی درباره ی دنیا. 
 
اثر هنری بنا به این که اثر هنری است، به هیچ وجه نمیتواند از چیزی جانبداری کند ـ حالا نیت شخص هنرمند هرچه میخواهد باشد. بزرگترین هنرمندان به یک بی طرفی و
و بعد ، تو آمدیچون بهار بعدِ زمستان ،و تو آمدی چون نسیمی ملایمدر گرمایی سوزان ،و تو آمدیچون روئیدن گل های معطربر زمینی بی ثمر ...،و تو آمدیچون طوفانیکه درون مرده ی مرا برانگیخت ،و تو آمدیچون پرتو نوری بعد از شبی افسرده ،و تو آمدیچون لبخندی صمیمانه بعد از غم ،و بعدتو آمدیو تو ،بسیار شبیه عشقی ....."دئری‌ تیشنا"
 
پ.ن:
اگر تو امتداد بهار نیستی
پس این شکوفه‌های قلبم را از چه دارم
 
"شیما سبحانی"
 
* لبخند
 
گفتگوی ریچارد وودوارد با رابرت ادمز ، ترجمهٔ غزاله هدایت ، حرفه عکاس ۱۵
خب یه یک ساعتی هست بیدار شدم. اگه اون دو ساعت رو نمیخوابیدم عمرا میتونستم امشب رو بیدار بمونم. الان میخوام این گفتوگو رو بخونم. بدیش اینه پی دی اف هست و پیرینت نگرفتمش اما اشکال نداره. ۴ صفحه بیشتر نیست. بعد این که میخواستم کتاب اکران اندیشه رو بخونم اما دلم خواست کتاب گفتگوی رولینگ استون با سوزان سونتاگ رو دوباره بخونمش بعد این اکران اندیشه رو شروع میکنم. مها امشب بیدار
ماه در آن شب تار وهول انگیز، لب فرو بسته بود و مرتب به اطرافش نگاه می کرد.‌تا چشم کار می کرد ، سیاهی بود و ظلمت. ماه ، در حالی که ناگفته های حزن آلودی را در دلش تلمبار کرده بود، بی صدا، رازهایش را بر ریل شب، حرکت می داد.خورشید ، مغرورانه به دنیا چشمک زد و با ناز و ادای خاص زنانه اش، به تماشای جهان مشغول شد. خورشید مغرور، مرا یواشکی می پایید. ( این تنها جمله ایست که ماه ناخدآگاه، از جریان سیال ذهنش به بیرون پرتاب کرد) بخوبی پیدا بود که خورشید، پی به
همیشه برام سوال بود که چرا بعضی تو اون روز بخصوص یهو غرق در افکارشون میشن و بعد که رشته افکارشون پاره میشه، یه لبخند مصنوعی تحویل جمع میدن و دوباره زیرپوستی میرن تو فکر....
سالها از پی هم گذشتند و این دومین سالی است که من هم غرق در افکار می شوم..به گذشته و به آینده و همه جا فکر میکنم و وقتی ازم می پرسن به چی فکر میکنی مثل همه میگم هیچ چیز.واقعیتش هم همون هیچ چیزه.. چون وقتی بخوای توضیحش بدی انقدر درهم و برهمه که نمیتونی چیزی جز هیچ چیز بگی.. با این ه
به نام نامی اللهدر هزارتوی دنیای خیالی، مدادی از جنس رنگ های، رنگین کمانی را لابه لای انگشتان راکد شده از روزهای
پر تکرار زندگی لغزاندم تا با به نقش درآوردن حوضی لبریز از آبی آسمانی دریاهای بی کرانه دنیا؛ آرامشی از
جنس آب را به وجود خسته از طوفان های مداوم زندگی ام، مهمان کنم.
با فرو افتادن؛ نوری از طلوع پرمهر آفتاب همیشه سوزان، موجی پرشور حوضچه کوچک نقاشی شده ام را در
برگرفت و تلاطمی هر چند کوچک اما خارج از دایره تکراری دنیایم را به بی فروغ
رهبران جامعه باید بردبار و صابر،نیرومند و قوی و شجاع و دلاور و نترس و قویدل و دارای روحی بزرگ باشند.
مردان بزدل و ترسو؛زبون و ضعیف النفس؛بی اراده و سست،چگونه میتوانند اجتماع را از راه های پر پیچ و خم عبور دهند؟ چطور می توانند در برابر دشمن مقاوت کنند،و موجودیت و شخصیت خود را از دستبرد این و آن حفظنمایند؟ عظمت و بزرگی روح زمامدار،و قدرت و نیروی جسمی و روانی او تاثیر عجیبی در میروان خود دارد.وقتی امیر مومنان،یکی از صمیمی ترین یاران خود را به ح
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم، که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشک‌های دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رف
بهترین کیت های موم برای از بین بردن مو های بالای لب در خانه
موم ارگانیک شکری Parissa Cane
این کیت موم ملایم و سوزان در آمورش آرایشگری می تواند در تمامی قسمت های بدن شما استفاده شود :  پا ها ، خط بیکینی ، زیر بغل و صورت شما . برخلاف سایر نوار های مومی از پیش آماده که قبلا به شما معرفی کردیم ، قبل از این که از آن در آموزش آرایشگری استفاده کنید باید آن را در مایکروویو گرم کنید . سپس شما یکی از برچسب های ارائه شده در جعبه را استفاده می کنید تا یک لایه از موم
حالا که هنوز صدای سنج و دمام در گوشم است!حالا که هنوز هرم گرمای خیمه های سوزان را روی صورتم حس میکنم!حالا دلم بیقرار حرمِ شما شده!در دلم غوغاییست نگفتنی!اخ که دلم لک زده برای آن دو روزی که در حرمتان بیتوته کرده بودم.خاطرتان هست؟دو روز قبل از اربعین با جسمی رنجور پای پیاده خودم را به حرمتان رساندم!خاطرتان هست که دم دستی ترین احتیاجِ دنیوی مرا به گونه ای شگفت آور توسط زنی از بغداد برآورده کردید؟خاطرتان هست شبِ آخر که میخواستم برای وداع به حرمِ
چرا برخی از افراد برای یاد گرفتن زبان خارجی مستعد تر از بقیه هستند؟ آیا دوزبانه بودن باعث تقویت هوش کودکان می شود؟ آیا کسانی که با موسیقی آشنایی دارند سریعتر از بقیه زبانهای خارجی را یاد می گیرند؟
در دنیای مدرن یادگیری زبان خارجی مهم است. می تواند فرصتهای شغلی جدیدی برایتان فراهم کند یا برای برقراری ارتباط در دنیایی که اینترنت در آن حرف اول را می زند، به شما کمک کند. چرا عده ای راحت تر از بقیه زبان جدید یاد می گیرند و آیا ارتباطی بین آشنایی ب
بسم الله الرحمن الرحیم


بارالها! من ز افعالم پشیمان آمدم
سوی تو با حال زار و چشم گریان آمدم

ناامید از هر امیدم جز امید عفو تو
با صد امید ای امید ناامیدان آمدم

سر به زیر و شرمسار از کرده های زشت خویش
واقفی، خود با چه احوالی پریشان آمدم

نیست جز درگاه تو ما را پناه و ملجایی
ای پناه مستمندان عذرخواهان آمدم

سوخت جانم ز آتش عصیان و نادانی خود
ای کریم، العفو من با قلب سوزان آمدم

سوی تو روی نیاز آورده ام ای بی نیاز
با هزاران فقر بر درگاه سلطان آمدم

گ
دانلود اهنگ سوسن کنارم باشی بیستم نباشی هیچی نیستم

آهنگ شاد عروسی 2018
دانلود آهنگ کنارم باشی بیستم نباشی هیچی نیستم از سوزان
دانلود آهنگ های شاد تالار عروسی

دانلود آهنگ شاد برای رقص عروس و داماد

آهنگ شاد عروسی قدیمی
دانلود آهنگ کنارم باشی بیستم نباشی هیچی نیستم از گیتا
کنارم باشی بیستم نباشی هیچی نیستم از سوسن
سلام     
                                   بسم الله الرحمن الرحیم
 
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا ٥٦
یقیناً کسانی که به آیات ما کافر شدند به زودی آنان را به آتشی [شکنجه آور و سوزان] درآوریم، هرگاه پوستشان بریان شود، پوست های دیگری جایگزین آن می کنیم تا عذاب را بچشند؛ یقیناً خدا
فواید آتشفشان
1-  تشکیل دریاچه
2- توسعه گردشگری
3- ایجاد زمین های کشاورزی حاصلخیز
4-تشکیل سرزمین ها و جزایر جدید در اثر آتشفشان های زیر دریایی
5- تشکیل برخی کانسارها و معادن
6-  مطالعه ساختمان درونی زمین
7- انرژی زمین گرمایی
8- چشمه های آبگرم معدنی
9- تشکیل مصالح ساختمانی مانند: پوکه معدنی، سنگ های آتشفشانی ( توف سبز)
 

ضررهای آتشفشان         
1-انتشار گازهای سمی
2- ریزش باران های اسیدی
3- ایجاد سونامی
4- شکافته شدن زمین و تخریب بناها
5- جاری شدن مواد مذا
دیر آمده‌ای مرو شتابان
ای رفتن تو چو رفتن جان
دیر آمدن و شتاب رفتن
آیین گل است در گلستان
گفتی چونی چنانک ماهی
افتاده میان ریگ سوزان
چون باشد شهر شهریارا
بی دولت داد و عدل سلطان
من بی‌تو نیم ولیک خواهم
آن باتویی که هست پنهان
شب پرتو آفتاب هم هست
خاصه به تموز گرم و تفسان
قانع نشود به گرمی او
جز خفاشی ز بیم مرغان
گرمی خواهند و روشنی هم
مرغان که معودند با آن
ما وصف دو جنس مرغ گفتیم
بنگر ز کدامی ای غزل خوان
مولوی
عاقبت از زهر مأمون، پاره شد قلب رضادر میان حجر در بسته، می‌زد دست و پاگه، جوادش را، گهی معصومه، را می‌زد صداداغ او تا صبح محشر، بر دل سوزان ماست
خادمت پشت در قصر خبر می‌خواهداز شب مبهم این فتنه سحر می‌خواهدکاش آن خوشه مسموم زبانش می‌گفت:لب شیرین تو انگور مگر می‌خواهد؟
 
 
من تو را میگذارم در چمدانی کهنه و حمل می‌کنم تا وقتی دوردست ترین سرزمین‌ها را پیمودم، گمان کنم در وطنم هستم. من از دریاهای زیادی عبور خواهم کرد، بیابان هایی را پشت سر خواهم گذاشت که تا چشم می بیند بیابانند و آنقدر دور خواهم شد که از آن شهر، تنها تو برای من بمانی.
من از آن آسمان تیره ، از خورشید بی رحم و سوزان، من از درختان بی ثمر خیابان ها،از دیوارهای سنگی و بغض آلود گذر خواهم کرد و بی آنکه بخواهم؛ یادی از آنها را تا ابد با خود خواهم داشت.من مرد
 
باز وا کرده نگاهت به حرم پای مرا..
به ضریحت برسان دست تمنای مرا..
چیست خاصیت این عشق که با جاذبه‌اش..
می‌کشد سوی حرم خلوت شب‌های مرا
مثل من خستۀ دور از وطنی، می‌فهمی..
بهتر از هر کس دیگر دل تنهای مرا..
راستش غربت قم مثل خودش سوزان است
بنشاند مگر الطاف تو در سایه مرا..
به گمانم خودش این غسل زیارت باشد
اشک شوقی که گرفته‌ست سراپای مرا..
دل من کاشی صحن است، که معمار ازل..
کرده محدود به دیوار تو دنیای مرا..
باید ای خوب، ببخشی به بزرگیّ خودت..
غصه پر می‌
‍‍  نام کتاب: #مفاخر_ایران_زمین ( #سید_جمال_الدین_اسد_آبادی ) | مولفین: #محمد_حسین_زائری و #پژمان_میر_جمهری و #موسی_اشرفی | انتشارات: #مرکز_آموزش_سازمان_فرهنگی_هنری_شهرداری_تهران.خانواده اصرار کردند بمان و نرو، جمال گفت "من مانند شاهبازی هستم که فضای عالم با این وسعت، برای طیران او تنگ باشد. تعجب دارم از شما که می خواهید مرا در این قفس تنگ و کوچک پابند کنید.".کنسول ایران و تجار ایرانی که تنها اجازه ی ملاقات با او را از طریق مقامات مصر داشتند، در باز
بالا و پایین منار :
 سر به آسمان بلند کرد و به آفتاب سوزان خیره شد. آفتاب به بالاترین محل خود رسیده بود و یکراست بر سر ملا می‌تابید. چند دقیقه دیگر ملا به بالای منار می‌رسید. آن وقت چیزی نمی‌گذشت که صدای او برای گفتن اذان ظهر در تمام شهر می‌پیچید. ملا با پاشنه کفش به پهلوی الاغ کوچک سفید خود فشار آورد تا تندتر برود.
ادامه مطلب
چند فضیلت بی نظیر
#حضرت_ام_البنین(س) ام عباس
1. همسری مولا علی علیه السلام
یکی از فضائل حضرت ام البنین(س) لیاقت همسری با مولا امیر المومنین علیه السلام است. بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، علی (علیه السلام) به عقیل فرمود: زنی را برایم پیدا کن که از خانواده ای نجیب و شجاع باشد. برایم فرزندی شجاع و قهرمان بیاورد تا سالار شهیدان را در کربلا یاری کند. عقیل گفت: با فاطمه دختر حزام کلبی ازدواج کن که در میان عرب شجاع تر از پدرانش وجود ندارد.
(مزین
بسم الله الرحمن الرحیم
یااباصالح المهدی ادرکنی
در سیستم حکومتی سقیفه،سؤال ممنوع است، در منابع اهل سقیفه آمده شخصی از معنی آیه ای از قرآن سوال کرد و عمربن الخطاب او را شلاق زد،
اباذر صحابی پیامبر توسط عثمان نفی بلد به کویر میشود،ابن مسعود و عمار و حجر هم وضعیتی دردناک دیگر...طبق فتوا و بدعت خلیفه دوم 
قیام و اعتراض به حاکم ظالم فاسق هم ممنوع است و دلیل بر شرک است
علی که عالم ترین فرد امت پیامبر است،خانه نشین و محروم همسرش را هم کشتند،تا ثابت ک
ساعت حدود دوازده ظهر است،آفتاب سوزان مرداد مستقیم می‌تابد و هر جانداری را بی‌جان می‌کند ،از خیابان وارد کوچه می‌شوم. جلوتر چشمم به اوستا نماکاری می‌افتد که دیوار بیرونی منزل همسایه‌ را سرامیک می‌زند ، چفیه‌ای را دور موهایش بسته و لباس‌های نازکش غرق در عرق خیسِ خیس است.
موتور پسر همسایه از کنارم می‌گذرد و در سمت دیگر کوچه، جلوی منزل‌شان می‌ایستد؛ صدای مکالمه‌یشان از دور به گوشم می‌رسد.
[پسر همسایه از دور فریاد می‌زند]_کار کردن تو ا
 
خدایا خسته و شکسته ام،
مظلوم از ظلم تاریخ، پژمرده از جهل اجتماع، ناتوان در مقابل طوفان حوادث، ناامید در برابر افق مبهم و مجهول، تنها، بی کس، فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات،دل غم زده و دردمندم آرزوی آزادی می کند و روح پژمرده ام خواهش پرواز دارد تا از این غربتکده سیاه، ردای خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد، و در عالم نیستی  فقط با خدای خود به وحدت برسد.
ای خدای بزرگ! تو را شکر می کنم که راه شهادت را بر من گشودی،
"این مغز است که دنیا را اینچنین پیچیده نشان میدهد. ما در حقیقت در حال نظاره دنیایِ مغزِ خود هستیم که در طولِ ابعادِ زمانی اینچنین ساخته شده است."
شعله های سوزان خورشید صورتش رو می سوزوند، درد از نوک انگشتای دستش شروع میشد و تو تمام بدنش پخش میشد، لباسش با تمام نازکی بازهم اذیت میکرد. 
شاخه ای را پایین کشید، صدای درخت درآمد، برگ ها را لمس کرد تا دستش به آن یاقوت قرمز رنگش برسد. با نوک انگشت جدایش کرد و به صدای افتادنش روی پارچه گوش داد. 
اینطور م
تولدت مبارک

هنوز یادم هست خشکسالی دل کویرم را ...یادم هست بخل آسمان تنهایی و نومیدی از زندگی سوت و کورم را ...دریغ از قطره ای که خاک سوزان دلم را به نمی  میهمان کند و رستنی سبزی که بوی طراوت و نشاط را به دل مچاله ام بچشاند..بهار طبیعت با تموز داغ متمایز نبود برای من .تا اینکه با آمدنت بهار زندگیم با بهار طبیعت پیوند خورد. اسمان مهرتو بود که کویر داغ دلم را سیراب از باران عشق کرد و رستن شاخه نرگسهای زیبا و لاله عباسی های با نشاط با طراوت روی عین ارک
بالاخره درونگرایی خوب است یا برونگرایی یا میانگرایی؟
 
من مطمئن هستم که تا به حال خیلی اوقات از خود پرسیده اید که آیا شما درون گرا هستید یا برون گرا. برای بعضی افراد این انتخاب آسانی نیست. ولی برای بیشتر ما سخت است که بین این دو امکان انتخاب نماییم.سخت بودن پاسخ به این سوال به دلیل تقسیم کردن دیدگاه به فقط دو نظر است و این نگرش به شخصیت افراد خیلی وقت است که منسوخ شده است. بیشتر ما جایی در میان این دو امکان قرار داریمچند نفر درونگرا را می شناسی
من گلی بودم در رگ هر برگ لرزانم خزیده عطر بس افسون در شبی تاریک روییدم تشنه لب بر ساحل کارون برتنم تنها شراب شبنم خورشید می لغزید یا لب سوزنده مردی که با چشمان خاموشش سرزنش می کرد دستی را که از هر شاخه سر سبز غنچه نشکفته ای می چید پیکرم فریاد زیبایی در سکوتم نغمه خوان لبهای تنهایی دیدگانم خیره در رویای شمو سرزمینی دور و رویایی که نسیم رهگذر در گوش من میگفت آفتابش رنگ شادی دیگری دارد عاقبت من بی خبر از ساحل کارون رخت بر چیدم در ره خود بس گل پژمر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها