نتایج جستجو برای عبارت :

میوه را به وقتش باید چید

از خودم بیشتر بود.برام دیدن وضع اینجا سخته. 
حالا ک هیچ علتی نداره، پس وقتش نشده پاکش کنم؟
دگر 
گونی
وقتش شده حسین
وقتش نشده حسین
سالهاس ک از وقتش گذشته حسین
چ اهمیتی داره؟ چ اهمیتی دارم
شاید وقتش شده. به هر حال خیلی وقت نیست ک خودمونو نشون دادیم؟
من نه مثل توام، و تو نه مثل من
برای موندن، برای برگشتن
کتاب باید كسی از میان ما به كشتن كتاب برخیزدشاعر: فرهاد وفایی

چشم هایششروع ویرانیو من آن دورترین شهر زیر آوارمکه هیچ ، هیچ ، هیچامیدِ نجاتم نیست
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
 
امروز از روی دلتنگی دوباره رفتم سر جعبه ی خاطراتم ( پست نوستالژی) همینطور که وسایلو زیر و رو میکردم چشمم خورد به پاکت نامه، میدونستم الان وقتش نیست، نمیدونم شایدم وقتش بود هرچند اون زمانی که مدنظرم بوده الان نیست ولی خب....
ادامه مطلب
لج میکنی واسه هرچیزی همیشه
هی ادا مغرورارو در میاری آخه که چی شه
نه اینجوری نمیشه با تو حرفم میزنیم تهش که دست پیشه
لج میکنی همیشه
ادا مدا هی در نیار فازتو عوض کن یه بار
وقتش شده سریع بهم بگی هرچی دلته همین الان
ادا مدا هی در نیار فازتو عوض کن یه بار
وقتش شده سریع بهم بگی هرچی دلته همین الان
زدم حرفامو بس که دوست دارم دوست دارم
بی قصد و غرض نمیذارم نمیذارم
بشه هیچی عوض بینمون هیچکسی نیست عینمون
تو تا وقتی این نفس هست کنار من بمون
پس :
ادا مدا هی د
دانلود آهنگ جدید وقتش شد از مهدی مقدم با بهترین کیفیت + پخش آنلاین
خیال نکن که من بهت بگم دوباره برگرد
تویی که بی دلیل فقط شدی باعث سردرد
منه ساده رو باش که واس تو زدم به هر در
آره سخته ولی بالاخره میفتی از سر
Mehdi Moghaddam – Vaghtesh Shod
دانلود آهنگ مهدی مقدم به نام وقتش شد با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
 
متن و ترانه آهنگ مهدی مقدم – وقتش شد
چقدر ساده گذشتی از آدمی که پات وایساده
جدی جدی حالم بی تو خیلی حاده
برو وقتی فکرم ازسرت افتاده
دیگه بسه هرچی که بوده خس
دلم میخواهد وقتی به او زنگ میزنم ,هر کاری که دارد را رها کند و وقتش را صرف من کند....چند روز پیش ,به او زنگ زدم که رد تماس داد و گفت کار دارد, ناراحت شدم و رفتم توو خودم.... بعد هم با اسمس عذر خواهی کرد که واسش مهمان امده .... من هم جواب خیلی سردی دادم و نوشتم مهم نیست .... متوجه شد ناراحتم ! و مثل همیشه سکوت کرد و هیچی نگفت.... و دو روز حرف نزدیم ,تا امروز صبح که زنگ زد و دلجویی کرد که وقتش خیلی پره ,کارای شرکت و کار دومش ,و مشکلات مستقل زندگی کردنش ,خیلی بهش ف
بسم الله الرحمن الرحیممیوه اگر زودتر از موعد به دستت برسد کال و نارس است و بابت طعم ناپخته ای که دارد دلت را می زند و تو با وجود همه خوشمزگی هایش قدر و ارزش آن را نخواهی دانست. هر چیزی زمانی دارد، وقتش که برسد، می رسد و شیرینی اش خوب به جسمت می نشیند. باید وقتش رسیده باشد ...کتاب ها برای من همیشه همین طورند. با همه کتاب هایم این را بارها چشیده ام، تا زمانشان نرسد مزه شان زیر زبانم کال است و روی دور کند یک جایی مزه کردن شان متوقف می شود.نفس عمییییق ..
ببین پسرجان، تو بزرگ شدی. یادت می آید بهت می گفتند باید بزرگ بشی که بفهمی، منظورشان همین حول و حوالی بوده. حالا که پیمانه ی سی سالگی را هم تا ته سر کشیدی وقتش رسیده که با هم رو راست باشیم. وقتش رسیده تمام قامت، بدون اینکه ضربان قلبت خیلی بالا برود، بدون اینکه دست و پایت بلرزد و آب دهانت را نتوانی قورت بدهی بایستی روبروی حل نشدنی های زندگی ات. یا بپذیری شان و به خودت بیایی یا بروی گم شی از اینکه هنوز هم بچه ای. گریه زاری، قهر کردن، لوس بازی، مشغول
انگار که یادم برود ... 
کلافه بود، خسته هم بود؛ ولی برای کمک به رفیقش مانده‌بود. سیم بُکسل‌ را بست و پشت فرمان نشست. هر دو با هم گاز دادند ولی قرار نبود دویست‌وشش صندوق‌دار سفید به آن راحتی از گل در بیاید. از ماشین پیاده شد؛ حالا یک چرخ خودش هم گیر بود. ندیدم پاکت سیگارش را کِی و از کجا درآورد ولی فهمیدم فقط یک نخ دارد؛ بعد از شروع‌شدن پُک‌ها، پاکت را انداخت روی برف. 
انگار که یادم برود و بعد یادم بیاید ...
دوباره چند ساعت غرق شدم. این روزها زیاد
حرف نزنم و نخندم نمیتونم چطور میتونم 
چطور چیزی باشم که هیچ وقت نبودم دلم میخواد جدی باشم جدی محکم ساکت عاقل آخ خدایا این لبخند و خنده های مصنوعی چیه. نمیخوام بخندم نمیخوامممم چرا نمیتونم جدی باشم. چرا نمیتونم سرو سنگین و محکم باشم دلم میخواد مث ز به وقتش بخندم و به وقتش جدی باشم . ناراحتم از خودم که باعث میشم هیچ کس دوسم نداشته باشه همیشه فکر میکنم در نظر بقیه من یک آدم شُل و جلفم... خودمو دوست ندارم. 
کاش خدا کمک میکرد اخلاقایی که دوست ندارم ح
حیف که وقت برای نوشتن ندارم. وگرنه دودمان این مسئولینی که تا دانشجوی غریب گیر می آورند، تمام عقده های زندگی شان را رویش خالی می‌کنند، به باد فنا میدادم.
فعلا گوشتمان لای ساطور شماست. تا میتوانید، بکَنید که دیگر این فرصت گیرتان نمی آید. ما صاحبی داریم که به وقتش احقاق حق می‌کند. پس بچرخ تا بچرخیم. 
حیف که عجالتا وقت برای نوشتن ندارم. وگرنه دودمان این مسئولینی که تا دانشجوی غریب گیر می آورند، تمام عقده های زندگی شان را رویش خالی می‌کنند، به باد فنا میدادم.
فعلا گوشتمان لای ساطور شماست. تا میتوانید، بکَنید که دیگر این فرصت گیرتان نمی آید. ما صاحبی داریم که به وقتش احقاق حق می‌کند. پس بچرخ تا بچرخیم. 
بعضی چیزهارا باید سروقت خودش داشته باشی ، وقتش که بگذرد دیگر بود و نبودش برایت فرقی نمیکند چون به نبودنش عادت کرده ای و یاد گرفته ای چگونه بدون اینکه داشته باشی أش ، زندگی کنی....
بعضی چیزها ، مثل  حس ها و تجربه ها ؛ دوره ی خاص خودش را دارد
مثلأ یک دوره ای آدم دوست دارد عاشق باشد ...مثل خیلی های دیگر کادو بخرد ، ذوق کند ، برای کسی مهم باشد...
وقتی نیست ، زمانش که بگذرد دیگر فایده ای ندارد...کم کم  به تنها بودن میان جمعیت بزرگ دو نفره ها عادت میکنی و یا
مرض عزیزم که نزدیک به 6 سال همراهم بودی و تنهام نذاشتی؛ منم تو رو انقدر توی ذهنم بزرگت کردم که دیگه خودم کم آوردم؛ همه ی وجودم توی خودم مچاله شد؛ گند زدی به تمام روابط اجتماعیم توی این 6 سال:| .به نظرم دیگه وقتش رسیده که خودت هم تنهام بذاری:))
همیشه در هر شرایطی باشیم، امکانات و شرایطی که داریم که می تونیم با اونا یک قدم برداریم.
وقتشه با هر امکانی که داریم، یک قدم برداریم.
به فکر قدم های بعدی نباشید، هر چیزی سر وقتش جور میشه.
ما باید روی قدم فعلی که امکانش رو داریم تمرکز کنیم.
پس وقتشه.
راجع به سرباز بودنش چیزی نگفتم هنوز.
ساعت 3ونیم شبه؛ هم خستم، هم خوابم میاد، هم داره گشنم میشه، هم فردا صبح زود باید برم نوبت دکتر بگیرم.
یادم باشه به وقتش مفصل راجع بش حرف بزنم.
یسری چیزاهم هست راجع به خودمه. امیدوارم یادم بمونه.
اینجا درون من کسی به انتظار تو نشسته است، و تاکنون میخواستم بیایی تا آلامم را تسکین بدهی، یا "آمالم را به من برسانی..."
دیگر وقتش رسیده که بیاموزم تو را برای خودت دوست داشته باشم،و دریابم بزرگترین آلام نبود شماست 
و آمدنتان زیباترین آرزوست
عالیجناب میخواهم شما را برای خودتان بخواهم
خیلی وقت است در وبلاگم مطلبی در مورد کامپیوتر یا لینوکس ننوشته‌ام به همین خاطر امروز که درماندگی همکارم در تبدیل یک صفحه اینترنتی به فایل پی‌دی‌اف را دیدم به خودم گفتم الان وقتش است تا راه‌حل مناسب تبدیل هر متنی به پی‌دی‌اف (PDF) در ویندوز را برای خوانندگان وبلاگم به اشتراک بگذارم. 
ادامه مطلب
مادر یکی از بچه‌های دانشکده‌مون بخاطر خطای پزشکی کماست و الان بنده خدا توی قلب و ریه و مغزش تعداد زیادی لخته خون جمع شده ممنون میشم دعا کنید خوب شه بنده خدا هنوز خیلی جوونه واقعا وقتش نیست که الان بخواد بمیره یا توی زندگی نباتی بمونه... 
وقت نماز
امام علی علیه السلام در بخشی از نامه ی 27 نهج البلاغه که آن را برای محمد بن ابی بکر نوشته اند در باره ی وقت نماز  می فرمایند : « نماز خویش را در وقت تعیین شده آن بجا آور ، وا گر فارغ هستی و کاری نداری آن را جلوتر از وقتش بجا نیاور ، و چون مشغول به کاری می باشی آن را از وقتش به تأخیر مینداز ، و بدان هر چیزی از عمل تو ، تابع و دنباله رو نمازت می باشد » (1) امام علی علیه السلام در این بخش از سخن خود به چند نکته ی مهم اشاره فرموده اند :
1-نماز از جمله
هوالرئوف الرحیم
با رضا که در مورد آتی حرف زدم، یه چیزی گفت، گفت:
"اونهمه فشار روش رو نمی بینی؟ حالا یکی رو گیر آورده سرش خالی کنه، به فرض هم گفته بالا چشت ابرو، باید بهم بزنی؟"
مامان هم دیروز گفته بود:
"آدم رفاقت اینهمه وقتش رو سر الکی به هم می زنه؟!"
اگر بر اساس حرف رضا بخوام برم جلو، میشه از سر ترحم. و حرف مامانمم تو ایدئولوژی مسخره ی من جایگاهی نداره. من متاسفانه خیلی راحت دیلیت می کنم آدمها رو. فرناز رو. گروه 5 رو. حتی اوایل زهرا رو. حتی داشتم سا
الان که دارم ابن پست و مینویسم شدیدا انژی هیجانیم زیاده
اصلا بهتره بگم داره سرریز میکنه
شدیدا پتانسیل این و دارم که اونقد بدوام تا بیهوش بشم
شرایط هم اصلا مساعد نیس واسه هرگونه تخلیه ای
واقعا نیاز دارم بزنم بیرون یکسره بدوام تا بیهوش شم
خدایا بخیر بگذرون
دانلود آهنگ وقتش شد مهدی مقدم با کیفیت بالا منتشر گردید
Download New Music by Mehdi Moghaddam called Vaghtesh Shod from hitmusics
برای دریافت این موزیک زیبا و شنیدنی مهدی مقدم با نام وفتش شد به ادامه مطلب مراجعه نمایید
♥آره سخته ولی بالاخره میوفتی از سر♥

ادامه مطلب
گران شدن بنزین بیشتر از همه دامن من را گرفت. قطعی شبکه محل کارم چالش بزرگی بود، آمادگی نداشتم برای چنین چالشی، ولی خوب از پسش برآمدم، بالاخره خودم را بعنوان مهندس IT به مدیر دفترمان ثابت کردم. همچنان بزرگترین مشکل محل کارم همکارم است، بنده خدا آدم خوبی است، ولی مزاحمت های وقت و بی وقتش اعصابم را به هم ریخته، نمی دانم به چه زبانی آب پاکی را روی دستش بریزم دست از سرم بردارد. زبان آدمیزاد حالیش نیست، خسته شدم بس که زیر ذره بین هستم.  
"باید آنقدر تلاش کند تا باورش شود استحقاق رسیدن به آرزوهایش را دارد."
"هوش؟ نمی‌دانم دلش را به چه چیزی از هوشش خوش کرده. مگر تا به حال با آن به جایی رسیده؟"
"احمق را یادت است؟ دو بار یک اشتباه کریه را تکرار کرد. آنقدر کار امروز را به فردا افکند که یک سال گذشت. نمی‌دانم چرا حتی آن اواخر همچنان امیدوار بود! نمی‌فهمید فردا وقتش تمام می‌شود؟"
"او خیلی مهارت دارد در گول زدن خودش. تو را به خدا کاری کن. مگر نمی‌بینی دارم صاف و پوست کنده با تو حرف می‌ز
معلمی از جنس آینده گفت که یکی از کتاب‌هایی که وقتش را تلف کرده، کتاب مردی در تبعید ابدی است. یکی از رفقا در خصوصی طوری کامنت داده بود که انگار داشته با مشت روی کیبورد می‌زده و بعد از شدت عصبانیت سرش را به میز کامپیوتر و میز را به دیوار و با کیبورد توی سرش کوفته طوری که دکمه‌های کیبوردش کف اتاقش می‌ریخته و به در و دیوار اصابت می‌کرده و بعد خودش را از پنجره پایین انداخته و آمده ادامه کامنتش را با دستان خونی تایپ کرده(احتمالا کییورد زاپاس داشت
مدرسمون از این مسابقه های مذهبی گذاشته بود، که باید می رفتی درس هایی از قرآنرو هر پجشنبه نگاه می کردی بعد به سوالاش جواب می دادی، بعد به قول خانوم مدیر جوایز:«فوق نفیس» بهمون اهدا می شد.
اصلا فکر نمی کردم به جز جایزه فوق نفیس،انگیزه دیگه ای برای نگاه کردن درس های استاد قرائتی پیدا کنم، ولی واقعا علاقه مند شدم. همونقدر که الان منتظر هنر شمشیر آنلاین یکشنبه هستم، منتظر درس هایی از قرآن پنجشنبه ام!
این آقا،سابقه تدریسش میرسه به زمان بچگی پدر ما
از وقتی فهمیده جدی به رفتن فکر می کنم  مهربونتر شده. می گفت می خوای
فردا بیدارشم برات ساندویچ درست کنم بخوری بری؟ ف شاکی شد. مامان جلوش
درومد که این بچه چند روز دیگه پیشمه مگه. تو کتشم نمیره این برنامه مال
دوسال دیگه اس. بغل های بابا هم محکم تر شده. امشب سر شام می گفت کاش قبلش
شوهرت می دادم.:))
من؟ هربار قلبم فشرده میشه.
چند وقته از برنامه هام باخبر شدن؟ یک شب
خانواده رقیق القلبی هستیم متاسفانه.
خدایا؟
منو ببخش به خاطر سهل انگاری ام
منو ببخش که نذری رو که باید در عرض ششصد و چهار روز تموم می کردم، در عرض چندین سال تموم کردم
البته دست خودم نبود
یه مدت فکر و ذکرم فقط مرگ شده بود
هیچ هدفی جز مرگ نداشتم
دست و دلم به هیچکاری نمی رفت
همه چیز برام بی معنی شده بود
اولش فقط در حد یک حرف و فکر بود
تا اینکه پیمانم، نفسم، عشقم پر زد و از پیش ما رفت
اونموقع بود که دیگه دنیا برام غیرقابل تحمل شد
با اینکه با خدا قهر کرده بودم
ولی اون تنهام نذاشت
یه فرشته
یه روزایی هست که به شدت دلت میخواد یکی باشه تا براش حرف بزنی و اونم برات حرف بزنه اصلا یه روزایی ادم حس میکنه به یکی نیاز داره که باشه گرچه این همه ادم دورمو گرفته اما به وقتش خیلی تنها میشم انقد دورم خالی میشه که ترس ورم میداره!
چه به درد میخوره این همه شلوغی وقتی هیچکی نیست به حرفات گوش کنه ؟!
امشب ازون شباست که کلی حرف دارم و هیچکی نیست یعنی هستن، ولی نیستن برای من نیستن!
امیدوارم زندگیمون خالی باشه ازین نبودنااااا
این روزها سرم از فشار فکر "کارهایی که باید بکنم ولی براشون وقت نمیذارم""کارهایی نباید انجام بدم ولی دارم براشون وقت میذارم""کارهایی که دوس دارم انجام بدم ولی عقلم میگه الان وقتش نیست"خیلی خیلی سنگین شده.
و زیر پا گذاشتن چهارچوب هام باعث شده هربار خودم از خودم ضربه بخورم و اون آدمی که دوست ندارم باشم داره به آدمی که دوست دارم باشم پوزخند میزنه.
بسم رب الشهداء والصدیقین
یاحسین علیه السلام
نجف رفتی،کربلا رفتی، کاظمین رفتی ،سامرا رفتی
مشهد الرضا هم که آمدی...خوش آمدی
التماس دعا
میخواهم متفاوت صدایتان کنم میخواهم کربلایی قاسم خطابتان کنم که کربلایی شدن مقامی بالاتر از حاجی بودن است
که کربلایی بودن را برای عالم صرف کردید...
البته گفته اید نه حاجی بخوانیمت نه سردار نه هیچ گفته اید بگوییم سرباز
کربلایی قاسم شهیدم جز روضه عباس برای پیکر بی دستت چه بخوانیم تا قلبمان آرام شود؟
کربلایی در ر
این روزها سرم از فشار فکر "کارهایی که باید بکنم ولی براشون وقت نمیذارم""کارهایی نباید انجام بدم ولی دارم براشون وقت میذارم""کارهایی که دوس دارم انجام بدم ولی عقلم میگه الان وقتش نیست"خیلی خیلی سنگین شده.
و زیر پا گذاشتن چهارچوب هام باعث شده هربار خودم از خودم ضربه بخورم و اون آدمی که دوست ندارم باشم داره به آدمی که دوست دارم باشم پوزخند میزنه.
سه ماه شده که حتی جمعه هم نتونستم برم استخر.
فکر کنم دارم به یک مرد افسرده تبدیل میشم.
وقتش رسیده کاری که بیشترین انرژی رو ازم میگیره و کمترین سود رو برام داره رو ببوسم و بذارم کنار. به زودی معاونت فرهنگی دانشگاه رو بدرود میگم و به خودم این فرصت رو میدم که با کودنی مث صادقی کار نکنم.
بعدش میتونم با خیال راحت برسم به لایه باز و کارهای فریلنسری دیگه ای که دارم. 
حتی به جای اینکه وسط کلاسا ده دیقه ده دیقه کتاب بخونم میتونم بشینم یک ساعت مداوم مطالع
بسم رب الشهداء والصدیقین
یاحسین علیه السلام
نجف رفتی،کربلا رفتی، کاظمین رفتی ،سامرا رفتی
مشهد الرضا هم که آمدی...خوش آمدی
التماس دعا
میخواهم متفاوت صدایتان کنم میخواهم کربلایی قاسم خطابتان کنم که کربلایی شدن مقامی بالاتر از حاجی بودن است
که کربلایی بودن را برای عالم صرف کردید...
البته گفته اید نه حاجی بخوانیمت نه سردار نه هیچ گفته اید بگوییم سرباز
کربلایی قاسم شهیدم جز روضه عباس برای پیکر بی دستت چه بخوانیم تا قلبمان آرام شود؟
کربلایی در ر
فکر کنم که (این جدیده و حاصل تجربیات دو سه ماه اخیرم)،
یک مرد
وقتی که واقعا یه دختر رو دوست داره
همه زندگی و عمرش و وقتش و همه چیزش رو صرف میکنه که اون دختر رو خوشحال کنه و اون دختر کلا خوشحال باشه.
 
ممکنه سعی هم حتی بکنه که یکمی بهش زور هم بگه،
به دو دلیل:
1. کاری که دختره میکنه ممکنه اون لحظه به نفعش نباشه و پسره نمیخواد اسیبی به دختره وارد بشه
2. مردها معمولا دوست دارن یکمی قدرت و کنترل هم روی دختری که دوسش دارن داشته باشن.
 
شعر پیشواز محرم  تسلیت  پیشواز محرم مداحی ماه محرم , اس ام اس تسلیت محرم , شعر محرم , اشعار پیشواز ماه محرم , شعر و ترانه , اشعار محرم , نوحه پیشواز ماه محرم
نوحه پیشواز محرم
مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـدوقتش شده که بیرق و پرچم بیاوریدمــردم کتـیبه هـای حـسـینیـّه نـزد کیـسـت؟«باز این چه شورش است که...عالم» بیاوریدخواهید از خدا که در این شصت روز عمردر بـیـن روضــه هــا نـکـنــد کـم بـیـاوریـد
ادامه مطلب
نوشته‌ی پایانی "خوابگاه نوشت" رو میخونم..
پر از حسرت میشوم
پر از هم‌دلی
پر از انتظار برای تجربه‌های آینده
این تابستان را تنهایی در شهر غریبی زندگی میکنم که تک تک لحظه‌هایش نو و جذاب است 
دلهره‌ی اولین تنها به ترمینال رفتن و سوار اتوبوس شدن برای مسیر ۶ ساعته
دلهره‌ی اولین بار تنها سوار آژانس شدن..
دلهره‌ی تا ساعت ۱۰ در خیابان‌ها رها بودن..
خرید گوجه و خیار و ماست برای قوت روزانه در خوابگاه..
خرید دارو برای دردی که در تنهایی به جانم افتاده اس
بسم الله
راستش خیلی عنوان و مطلب اینجا هست که به صورت پیش نویس ذخیره شده تا به وقتش اجازه انتشار پیدا کنه ولی خب این حرفای وزیر بهداشت که خدا از غرض ایشون بهتر از ما خبر داره باعث شد تا یه حدیث در مورد گریه بشه پست  شروع مطالب وبلاگ . 
امام صادق علیه السلام میفرمایند :
هر کس از غم و اندوه مصیبتی بر جان خویش ترسید ،اشک بریزد،چه را که آن تسکین غم اوست .(ابن بابویه ،بی تا،الف،جلد ۱ ،ص۱۸۷)

پ.ن ۱ : ای که دم میزنی از عشق حسین بن علی(ع).... آنچنان باش که ارب
وقت‌هایی مثل حالا که به فکرشم، منتظر پیامشم و اینها با خودم فکر می‌کنن اونن الان تو فکر منه. بعد از خودم می‌پرسم واقعا اون الان تو فکر منه؟ و بعد با خودم می‌گم اگه نبود منم بهش فکر نمی‌کردم و داشتم کار خودم رو می‌کردم. و اینجور خودم رو تسلی می‌دم. واقعیت اینه که دیگه پیر شدی برای این بازی‌ها برای عشق و عاشقی‌ها. واقعیت اینه که قرار نیست کسی عاشقت بشه و تو هم. هورمون هم نباشه وقتش گذشته. اونم یکی کوچکتر از تو، خب خودش زندگی و دغدغه‌های خودش
جکمت اشراق یا جکمت مشاء؟ یا گزینه سومی در کار است؟
گزینه سوم را فعلا نمی گویم
وقتش که شد خودتان می فهمید 
موضوع کمی تربیتی است و مجال می خواهد درک این سخن
پس بگذار این نکته خیس بخورد 
اما نکته ای که مد نظرم آمد این است که شما کدام را می پسندید؟ 
راه عقلی را بیشتر می پسندی؟
راه قلبی را بیشتر می پسندی؟
کدام به مذاق تو خوش می آید؟
هر کدام راهی است یکی را صوفی می نامند 
آن دیگری را عارف می نامند  
و هر کدام به طریق طی مسیر می نمایند...
پس کدامین را بای
سلام
دخترم و  32 سالمه. تقریبا آدم موفقی هستم و در اجتماع خوب با دیگران ارتباط میگیرم. مشکلی از نظر صحبت کردن و تبادل نظر ندارم. اما یه فوبیای اجتماعی دارم که اعصابم رو داغون کرده. 
با تمام اعتماد به نفسم موقع پذیرایی از مهمان یه حس بد تمام وجودم رو میگیره که "الان تحت نقد دیگران هستم" و بشدت دستم میلرزه. مخصوصا موقع چایی آوردن. 
چند بار هم شده که دیگران دیدن و تعجب کردند. این صحنه ها از ذهنم پاک نمیشه و تو موقعیت که قرار میگیرم دوباره برام مجسم
+ اولین چیزی که از شما تو بخش اورژانس میپرسن اینه که از یک تا ده به دردت چه شماره‌ای میدی...این سوال رو صدها بار از من پرسیدن...و یادمه یه بار وقتی که نمی‌تونستم نفس بکشم و قفسه سینه‌ام تو آتش میسوخت، با اینکه نمیتونستم حرف بزنم ۹ تا انگشتم رو بالا گرفتم و نُه رو نشون دادم...بعداً وقتی بهتر شدم پرستار اومد و بهم گفت که من یه مبارز واقعی هستم.ازم پرسید: میدونی از کجا میدونم؟چون دردی رو که ده بود، گفته بودم ۹!اما حرفش خیلی هم حقیقت نداشت... بخاطر شجا
دو تا همکلاسی داشتم خیلی درس میخوندن ولی درس خوندن احمقانه
مثلا یه سری یکیشون جزوه تایپ کرده بود برلی بچه های کلاس اونجاهایی رو هم که استاد گفته بود نخونید رو هم نوشته بود
یا قرار بود کنفرانس بدن،کنفرانسی که نهایت وقتش بیست دقیقه بود،بعد بیست دقیقه استاد به یکیشون گفت تمومش کنید دیگه که اون یکی گفت استاد یه ساعت هم من باید کنفرانس بدم
مامان امروز می‌گفت: دیشب از خدا خواستم هیچ وقت منو با آقای میم ( همسر بنده) امتحان نکنه!
گفتم: ینی چی با اون امتحانتون نکنه؟
گفت: آخه میدونی! خدا آدمو با چیزایی که خیلی دوستشون داره امتحان میکنه! دعا کردم یدفه چیزیش نشه، یدفه نره از پیشمون ، خلاصه با میم امتحان نشم!
گفتم: مامان!! :/ جونِ من یبار به خدا گفتی به وسیله ما امتحانت نکنه؟؟؟
گفت: نه بابا! حالا شما که هستید !
 
 
فک کنم دیگه وقتش شده باشه که من و بابام و داداشام شوهرمو بندازیم تو چاه. اینطور
توی پست نکاتی در باب دوره کاراموزی قرار شد یه پست هم در مورد مصاحبه های استخدامی بزارم و چند تا از نکات مهمی که باید توی مصاحبه های استخدامی رعایت کنیمو بگم.بالاخره وقتش شد و این پست رو هم نوشتم البته چون یه کمی کار داشتم نوشتنش یه کمی طول کشید ولی بالاخره منتشر شد :/
ادامه مطلب
بعضی چیزها را یک بار که آموختی یادت می‌ماند مثل دوچرخه‌سواری، شنا، رانندگی و ...بعضی چیزها را هم مهم نیست چند بار آموخته باشی دوباره که وقتش می‌شود یادت رفته است مثل اینکه من امروز دوباره آموختم:"مهم نیست چقدر تلاش کنی همیشه قسمتی می‌ماند که با خواست تو فاصله دارد آن فاصله، کم یا زیاد، واقعیت است که باید بپذیری"
من فکر میکنم این خاطرات فلان فلان‌شده‌ اخر یک جا توی یک کوچه‌ی بن‌بستی،توی خوابی ، توی دستشویی حتی، ما را خفت میکنند و از پا درمان می‌آورد ، من به این‌ها از سر کوچه تا درِ خانه فکر کردم ، بعد از انکه از ماشین پراید نقره‌ای پیاده شدم که آهنگ هایده پخش می‌شد : من از لبِ تو منتظر یه حرف تازه‌م ! و من به سانِ یک احمق ، اشک‌هایم را روی گونه‌هایم حس کردم ! آیا باید هنوز این آهنگ من را یاد روزهای خاصی در سال ۹۵ می‌انداخت؟ آیا بهمن ۹۵ لعنتی نبود؟؟؟
باخودمان صادق باشیم.
خیلی از این بهانه هایی که به حساب "منطقی بودن"ردیف میکنیم برای انجام ندادنِ کارهای رویِ زمین مانده، کشک اند؛ کشک!
.
اگر نه آن مردی که آمد و به امام حسین (ع)گفت:
تکلیف جنگ مشخص شده دیگر من به کارت نمی آیم،.
یا آن یکی که اسبش را تعارف کرد به جای ماندن خودش هم.
 
خود را محک بزنید قبل از آنکه دیر بشود.
وقتش که برسد ،این کاروان منتظر من وتو نمیماند...
 
.
به قول استاد رائفی پور؛نمی فهمیم که نداریم.!
                                 . . . تعجیل
لوریس گفت: اما عشق همین است، قرار نیست که تنها نام هر احوال خوشی را عشق بگذاریم و زمان سختی ها که رسید از زیر بار نامش شانه خالی کنیم.ما طعم خوش دوست داشتن را مزه مزه کردیم و حالا دیگر وقتش رسیده که پای مصیبت هایش بنشینیم!جدایی هنوز آغاز این مصیبت هاست!زندگی به آسانی دست از سر کسانی که در قلمرو اش شادمانی کرده اند برنمیدارد.....!
 
طعم خوش دوست داشتنماریا پلوا
 
 
 
 
 
 
پ.ن
راستش این متن رو خودم نوشتم به صورت ذهنی از یک داستان تخیلی ذهنی ولی خب دی
استاد شیخ جعفر ناصری: خاصیت اربعین گرفتن (چهلّه گرفتن) یک بخشش همین است که در طول این اربعین ها کم کم یک حس و حالی به فرد دست می دهد که در تمام عمرش نبوده است. با تکرار اعمال صالح این حس زیاد می شود، زیاد می شود، زیاد می شود تا اینکه حالی به دل دست می دهد که دیگر نمی رود. دیگر اگر اربعین هم وقتش تمام شود این حس و حال از بین نمی رود و دیگر دل مرکز حیات و مرکز توجه می شود و از یک سری معاصی که انسان می ترسید خداوند حفظ می کند و می تواند آرام حرکت بکند.
تا جایی که بتونم سعی کردم کمتر احساس گناه رو تجربه کنم و به کارهایی نپردازم که این احساس رو به من بده...اما
یکی از چیزهایی که واقعا من رو به هم می ریزه و از فکر کردن به اون حال بدی دارم
اینه که کلاسی رو برگزار کنم و کم کم به نظرم برسه که به دانشجو چیزی اضافه نشده یا چیزی یاد نگرفته
در یک کلام وقتش تلف شده 
اگه شرکت نمی کرد و در کلاس حضور نداشت هم اتفاق خاصی نمی افتاد
...
#اخلاق_شهدایی

ڪمتر پیش مےاومد ڪه روح‌الله بیڪار باشہ ؛ همیشہ مشغول بود با برنامہ ریزی دقیق و خاص خودش تمام کارهایش را بہ ترتیب انجام مےداد☺️
گاهے بین ڪارهاش ، زمان‌هاے ڪوتاهے پیش مےاومد ڪه وقتش خالے بود ، حتے براے آن زمان‌هاے ڪوتاه هم برنامه‌ریزے داشت ...✔️
 یڪ #قرآن_جیبـے ڪوچڪ همیشہ همراهش بود و در زمان‌هاے خالیش مشغول قرآن خوندن مےشد
ڪتاب زبان انگلیسے و عربـے را هم بہ همراه داشت تا در اوقات بیڪاری زبان بخونہ .
روح‌الله براے تڪ تڪ ثان
وقتش رسیده، آماده‌اید؟
برداشتی از بیانات رهبر انقلاب درباره فصل متفاوت زندگی
«رجب، شعبان و رمضان بهار معنویّت است. شما هم، مظهر بهار انسانیّت هستید؛ چون در بهار عمر قرار دارید؛ از این بهار معنویّت هرچه می‌توانید استفاده کنید.»
۱۳۹۵/۲/۱- رهبر انقلاب
          
تا به حال حتی پایش را داخل خانه هم نگذاشته بود...
معتقد بود خانه ای که سر درش رنگ صورتی خود نمایی میکند جایی برای یک پیرمرد 70 ساله نیست...
با اینکه سر در خانه صورتی نبود... و او هم 70 سالش نبود،اما...
واقعیت این است که هیچوقت وقتش نرسید...
من او را تنها یک بار دیده بودم..
و این زمان لعنتی همه چیز را تغییر داد..
این زمان لعنتی آدم را از امروز به فردا پرت میکند...فارغ از آنکه شاید کسی دلش بخواهد امروزش را بار ها و بارها زندگی کند...
شاید کسی دلش بخواهد تمام فر
مایکل جکسون تحصیل را تا مدرک دیپلم ادامه داد و سپس بیشتر وقتش را بر روی حرفه اش قرار داد. البته او ده ها مدرک افتخاری دکترا، لیسانس و دیپلم از دانشگاههایی همچون آکسفورد و دیگر دانشگاه ها و مراکز معتبر دنیا دریافت کرده است که از جمله می توان به دکترای پیانو، فلسفه و نیز کمربند سیاه در رشته ی کاتا اشاره کرد.
منبع:emjey.com
من همان قهرمان داستانی هستم که همه چیز را در مرز رسیدن رها می‌کند. می‌گذارد و می‌رود و نمی‌ماند تا ثمره‌ی آن‌چه گذشت را ببیند. همان که می‌تواند همه‌‌ی انتظارها و دلتنگی‌هایش را با یک جمله‌ی ساده، یک بله‌ی خشک و خالی تمام کند، می‌تواند رسیدن را، دیدن را تجربه کند، اما نمی‌کند. رها می‌کند. می‌رود. نمی‌ماند. همان شطرنج‌بازی که می‌تواند با حرکت آخر حریف را کیش و مات کند اما صفحه‌ی شطرنج را یک حرکت مانده به حرکت آخر، نیمه‌کاره رها می‌
شعر ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها-34
***************
علی اکبرلطیفیان
پرواز می دهیم که بال وپرت کنیممعراج می بریم که پیغمبرت کنیمدیگر بس است‌ خلوت چله نشینی اتوقتش رسیده است مقرب ترت کنیمدسته گل قدیمی خود را از این به بعددست تو می دهیم که تاج سرت کنیمحالا نماز شکر بخوان فدیه ات بدهتا صاحب زلال ترین کوثرت کنیممی خواستیم فرق کنی با پیمبرانمی خواستیم آینه ی دیگرت کنیماین سیب را بگیر و برای خودت ببروقتش شده است فاطمه را دخترت کنیم
ادامه مطلب
مناظره حضرت آقا امام صادق علیه السلام با ابو حنیفه در مورد بطلان قیاس
شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:
محمد بن عبید، عن حماد، عن محمد بن مسلم قال: دخل أبو حنیفة على أبی عبد الله علیه السلام فقال له: إنی رأیت ابنك موسى یصلی والناس یمرون بین یدیه فلا ینهاهم، وفیه ما فیه فقال أبو عبد الله علیه السلام: ادع لی موسى، فلما جاءه قال: یا بنی إن أبا حنیفة یذكر أنك تصلی والناس یمرون بین یدیك فلا تنهاهم، قال: نعم یا أبه إن الذی كنت اصلی له كان أقرب إ
 
اونجاییکه‌ فکر نمیکنی کسی به یادت باشه و ناگهان چند نفر همزمان یادت میکنند :)
فقط میتونم بگم خدا رو شکر و هر چقدر بگم‌ کمه ، چونکه " نتوان شکر تو گفتن"
قبل ها بر این عقیده بودم که اگر حالی از دوستان و آشنایان بپرسم مزاحمشون شدم ! 
اما الان ؟! بنظرم شاید شخصی که فکر میکنم ممکنه الان خیلی سرش شلوغ باشه و پیام من فقط  وقتش رو میگیره ، ممکنه دل مشغولیش این باشه که کسی حالی ازش بپرسه . حتی اگر کلی کار هم  داشته باشه ، یک احوالپرسی کوتاه ،میتونه قندی
✅استاد حاج شیخ جواد مروی، از اساتید درس خارج حوزه:اگر طلبه شش ماه از وقتش را صرف منهج شناسی کند و تطبیقاتی در کنارش داشته باشد، ادعا می کنم هشت سال از نظر فقهی از دیگران جلوتر است.بنده نسبت به چند نفر از فقهای شیعه که به اعتقاد من سرسلسله تحولات فکری و فقهی بودند، منهج شناسی فقهی کردم و نتایج بسیاری عظیمی از این کار بدست آمده است. نسبت به دیدگاه‌های فقیهانی از جمله شیخ طوسی، ابن ادریس، علامه حلی، شهید اول، آیت‌الله خویی، حضرت امام خمینی، مر
هوالرئوف الرحیم
ماشین صافکاری بود. داداش اینها هم سر تولد مامان مدل ویروس کرونا باهامون برخورد کرده بودن. داداش رضا هم که پیچوندمون و قربون رضا برم که پشتم بود و دستم رو گرفت و رضوان و فسقل در دست با اتوبوس و مترو راهی راهپیمایی شدیم.
به جرئت می تونم بگم بهترین راهپیمایی تاهلم بود. خوش گذشت. خیلی. مخصوصا که خدا دلی بهم داد تا تکبیر بگم و دل چند نفرم شاد کردم. 
الهی شکر.
 
 
 
 
خدایا کمک پلیز که وقت وقتش ساکت نباشم و خوب حرف بزنم.
یه ضرب المثلی هست که میگه: گاهی اوقات لازمه زیرِ دُمِ خر رو بوسید. معذرت میخوام عبارتِ کوچه بازاریش میشه : دستمال زدن. (به کفشِ طرف مثلا) یه بار که میخواستم برم جایی برای استخدام، بابام به من گفت: مهدی جان اگه لازم شد زیرِ دُمِ خر رو ببوس. و من نبوسیدم. تو کَتَم نرفت. من نمیفهمم اون خلبانی که سُکان و اون خدمه هایی که کار و وظایفشونو رها کردن، برای چی بوده؟ بوسیدنِ زیرِ دُمِ خر؟ عجب خری هم.....


آقای رئیس جمهور، بخند! به مشکلاتِ مردم بخند!  اجالتاً ش
سرزمین کوچولوها یا ممول نام یک مجموعه انیمیشن ژاپنی است که در دهه 1980 میلادی توسط توئی ساخته شد. نام اصلی این سریال کلاه به سر کوچولو است که با نام سرزمین آدم کوچولوها از تلویزیون ایران پخش شد. ماجرای اصلی این سریال داستان دختر کوچولویی به نام ممول است که به همراه 245 نفر از ساکنان از ساکنان ریرورو به زمین آمده اند.ممول با یک دختر انسان به نام ماریل دوست می شود که بیمار است و مدتی از وقتش را با او می گذراند. ممول با حیوانات وولند نیزملاقات می کند
هوالرئوف الرحیم
فسقل رو باردار بودم که این کتابها رو از منصوره گرفته بودم. ولی خوندنشون تا 9 ماه و نیمگی فسقلک که دیروز باشه، طول کشید.
امااااااا. قصه همون "آن" هست که تو پست قبل گفتم.
وقتش الان بود. بعد از کلی فکر و خیال. به ماجراهای این روزها. 
بی نهایت لذت بردم. اشک ریختم. فکر کردم. یاد خاطرات آملم افتادم و دست گرم و حمایت کننده ی دائمی خدا روی شونه هام وقتی هیچچچچچ کس نبود و اون به وضوح بود و حسش می کردم.
خلاصه که حال خوبی بهم داد.
و یک ترس از ندو
۱- ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَهُوَ مُنَافِق‏: إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا اؤْتُمِنَ خَان‏
نشان منافق سه چیز است: ۱ - سخن به دروغ بگوید. ۲ - از وعده تخلف کند.۳ - در امانت خیانت نماید.تحف العقول ص. ۳۱۶،
۲- لَا یَنَالُ شَفَاعَتِی مَنْ أَخَّرَ الصَّلَاةَ بَعْدَ وَقْتِهَا
کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهد رسیدمحاسن ص. ۸۰،
۳- أبغض الحلال الی الله الطلاق.
منفورترین چیز‌های حلال در پیش خ
از خیلی وقت پیش در نظر مبااارکم بود که یه کتاب بنویسم...
به کتاب مجموعه داستان کوتاه...
خب ...تابستون نوشتنش تموم شد...
اما کسی دوستش نداشت اون موقع...الانم برای کتاب شدن دوست نداشتنی هستن!
ینی به کلی استادمون یه خط قرمز کشید روش فرستاد اومد اینور...
من اینطوری فکر کردم البته...
گفت هنوز وقتش نیس..بهتر نیس صبر کنی؟
بهتر نیس...وایسی تا نثر خودتو پیدا کنی‌..؟و من فقط بغض کردم و گفتم اینم یکی دیگه از بد شانسیای من...
تا امروز که تلگرامو باز کردم ...و دیدم یه
گاهی اوقات هست..
مردم کصشر میگویند..حرف دهانشان را نمیفهمند و فقط ور ور میکنند
به من اعتماد کنید!!
آنها فقط ادعای فرهنگ و علم میکنند وگرنه در وقتش از هر بی فرهنگی بد تر هستند.
آنها با پوزه های کج و وج و چشم هایی که از حدقه در آمده با آن انگشت باریک و درازشان که در حال تکان خوردن است شروع به ور ور میکنند..
این آدم ها زر زدن هایشان را به پای "نصیحت" میگذارند و بدون اینکه شما را بشناسند ور میزنند.
آنها بیشتر اوقات خود را دانای کل میدانند و حس میکنند همه
مناسبت های خوب می آیند و می‌روند و تو همچنان نیامدی. استاد می‌گوید: تقدیر ازدواج از آنهایی است که به هیچ وجه عوض نمی‌شود؛ مگر تحت شرایط خیلی خاص. یعنی قبلا یک بار در آسمان عقد کرده ایم؛ منتها یادمان نمی آید. 
بی ربط نیست اگر بگویم: 
آقایی دارم خوجگله        فرار کرده ز دستم! 
دوریش برایم مشکله       کاشکی اونو می‌بستم! 
البته استعداد شعر ندارم. از سرودهای عمو پورنگ کش رفتم. اولش را فقط تغییر داده ام!
میدانی، توی مخاطبین گوشی ام یک مخاطب خاص
دیشب شب با شکوهی بود. فوق العاده. چقدر بهم چسبید. قبل از کنسرت با ساجده و مهسا رفتیم یه کافه و حرف زدیمو یه چیزی خوردیم بعدشم که کنسرت بودو جای خود. خیلی خوش گذشت. هرکدوممون داره تلاش میکنیمو راهمونو پیش میبریم. اگه نباشن دلم براشون تنگ میشه. همین اصلا تو کلمه نمیگنجه. دلم میخواد همیشه تو ذهنم بمونه ساز کلهر جانمان. اگه یه روز کر شدم یادآوریش امید بخش باشه برام. دلم میخواد همه کنسرتاشو برم. 
امروز از آ به خ رو تموم میکنم. دیگه وقتش برگردیم سر کار
دوستان واقعا خیلی سخته چندجا اطلاعیه بزارم واقعا سخته منم اصلا وقتش و ندارم و اجازه ندارم زیاد با گوشی کار کنم
پس لطفا به کانال نماشای من که اطلاعیه های لی مین هوی عزیزم رو میزارم سر بزنید
https://www.namasha.com/fatele
بفرمایید اینم لینکش
❤❤❤❤❤❤ممنون از همگی❤❤❤❤
چند مورد و بگم:
بازیگر زن سریال گابلین به عنوان نقش مقابل لی مین هو انتخاب شد قطعی البته من دوس داشتم یه بازیگر با تجربه تر باشه
 
و اینکه کمپانی لی مین هو اقداماتی واسه کامنت های توهین آمی
بسم الله الرحمن ... 
بعد تموم شدن ترم قبل، (ترم شش دانشگاه) یعنی حدود 2بهمن اینا، رفتیم یه دوره تشکیلاتی بسیج تو قم.
اونجا حس و حال معنوی خوبی گرفتم.
جاتون خالی بعدش هم قسمت شد یه سر رفتم مشهد پیش امام رضا (ع).
گذشت و گذشت تا ترم جدید شروع شد.
شروع شد و کمی ازش گذشت و کرونا اومد و دانشگاه ها تعطیل شد.
یه هفته ای هست اومدم خونه.
دوست ندارم بهش فکر کنم که چقد تو این یه هفته فرصت از دست دادم. چقد گناه کردم. چقد پام لغزیده. چقد ... .
 
آقا ممد!
خاطرات اربعینت م
النا لیمکینا (Elena Limkina) یک هنرمند اهل روسیه است که در زمینه های کلاسیک مانند باروک و رنسانس کار میکند.البته کمی هم مدرنیسم در کارهای او مشاهده میشود.او برای نقاشی از اب رنگ و قلم استفاده میکند و با استفاده از همین ابزار نقاشی ها و طرح هایی را در دفترچه طراحی خود رسم میکند که روح هر بیننده ای را نوازش میدهد.رشته تحصیلی او مهندسی پزشکی است ولی علاقه او به هنر غلبه بیشتری بر رشته تحصیلی او دارد و باعث شده عمده وقتش را صرف نقاشی و طراحی کند.در زیر بر
 
سلام دوستان بیانی
امیدوارم حالتون خوب باشه،،
این روزا همش اتفاقات عجیب و غریب میفته. سیل و زلزله و ‌...
آخریش هم که کرونا
ان شالله هیچکدومتون هیچوقت مریض نشین. ولی به نظرتون وقتش نشده یذره به خودمون بیایم؟؟
ما نباید یذره فکر کنیم که چرا این اتفاقا میفته؟!
ادامه مطلب
برای سفر به مشهد می توان از وسایل حمل و نقل گوناگون مانند هواپیما، قطار،
اتوبوس و ... بهره برد. و هر شخص با توجه به برنامه سفر، بودجه و همه عوامل تاثیر
گذار بر سفر نوع وسیله انتخاب می کند. و این را لحاظ خواهد کرد که حتما قسمتی از
وقتش را باید صرف تردد بین محل اقامت و ترمینال های وسایل نقلیه عمومی کند و
مطمئنا تا میزانی به زحمت بیافتد حتی در این بین اذیت شود یا گاهی دیر برسد و کلی
وقت از دست بدهد... اما هتل های مشهد این مخاطرات را از شما دور می کنند و
اینطوریه که خونه همچنان بوی رب میده و خواهرم از در که وارد میشه تا موقع رفتن میگه اینجا بوی گندیدگی میده. نمی‌دانم راه‌حل چیست. اسپری هم می‌زنم، ولی وقتی میره، بازم بوی رب هست. اسپند هم تو برنامه‌م هست، ولی هنوز وقت نکردم :)) اگه بخوام بازم رب درست کنم باید تو حیاط اجاق بذارم.
گفتم که شما تو آشپزخونه‌ی بی‌هود همچین کاری نکنین یه وقت.
یک نفس با ما نشستی، خانه بوی رب گرفت!
خانه‌ات آباد، کی به خانه زاب گوجه رب گرفت؟
+ این روزا خودمو مجبور به نوشت
یک: 
دو: 
سه:
چهار:
پنج: 
شش:
هفت:
هشت:
نه: وقتی کسی توی چشمام زل میزنه، دروغ میگه، لجم میگیره. ولی تهش خوشحال میشم انقدر احمق نیستم مثل بقیه دروغاشو باور کنم.
ده: اینکه زمان به عقب برنمیگرده هم خوبه هم بد.
یازده: با یه جمعی آشنا شدم یه تعدادیشون نوجوانن، دوست دارم حال و هواشونو. خنگ بازیا و سوتیا و سر و گوش جنبیدناشونو. 
دوازده: این روزا تنها جایی که آرامش دارم، باشگاه ورزشیه. انقدر خوبم اونجا که دلم نمیخواد وقت تموم بشه.
سیزده: احتمالا همه چیز به و
برای سفر به مشهد می توان از وسایل حمل و نقل گوناگون مانند هواپیما، قطار،
اتوبوس و ... بهره برد. و هر شخص با توجه به برنامه سفر، بودجه و همه عوامل تاثیر
گذار بر سفر نوع وسیله انتخاب می کند. و این را لحاظ خواهد کرد که حتما قسمتی از
وقتش را باید صرف تردد بین محل اقامت و ترمینال های وسایل نقلیه عمومی کند و
مطمئنا تا میزانی به زحمت بیافتد حتی در این بین اذیت شود یا گاهی دیر برسد و کلی
وقت از دست بدهد... اما هتل های مشهد این مخاطرات را از شما دور می کنند و
افزایش توان علم بشر و دستیابی وی به ابزار های نوین، توانایی وی برای برای بهره‌برداری از منابع طبیعی را به سرعت افزایش داده و به تخریب ساختار طبیعی محیط زیست انجامیده، منابع معدنی که نتیجه میلیون ها سال فعالیت موجودات بوده، روبه پایان گذاشته، محیط دریاها و اقیانوس ها آلوده شده، تعادل ترکیبی گاز های جوّی برهم خورده، بسیاری از جنگل ها نابود شده و ده ها بحران زیت محیطی برای زندگی انسان به وجود آورده است. در قرن حال حاضر زمین سرشار از ثروت است
 
فارغ از حمام که می‌شوم، پوستم را آغشته به آبرسان جدیدی که گرفته‌ام کرده، 
دنم معطر به بادی اسپلش شده،
لباس پوشیده و موهایم راخشک می‌کنم. راضی‌ از رسیدگی به فاطمه بدون اینکه منتظر کسی باشد.
می‌گویم وقتش رسیده است.
سه پایه را گرد گیری می‌کنم و میروم سراغ رنگ‌هایی که ده سال است گوشه کمد جا خوش کرده‌اند.
درهای تیوپ‌ها را به سختی باز می‌کنم و خدا را شاکرم که مارک خوب آنها جواب داده و هیچ کدام خشک نشد
پانزده سال قبل که بعنوان یک دانشجوی ساده شهرستانی به مشهد آمدم یکی از خوش شانسی های زندگی ام این بود که دانشگاهم در خیابانی قرار داشت که پر بود از کتابفروشی های مختلف.و یکی از لذت های آن روزهای من این بود که در مسیر رفت و آمد به دانشگاه پشت ویترین این کتابفروشی ها می ایستادم و با دیدن روی جلد آنها لذت می بردم. آن سالها وضعیت مالی خیلی روبراهی نداشتم و خیلی نمی توانستم فکر کنم به خرید کتاب های مورد علاقه ام .ولی همان پشت ویترین ایستادن ها هم برا
 
چطوری یک زندگی شاد و زیبا داشته باشیم؟ آیا زیبا بودن زندگی را خودمان مشخص میکنیم؟
جک لندن گفته است، «درست‌ترین عملکرد انسان زندگی کردن است، نه وجود داشتن.» خیلی وقت‌ها اجازه می‌دهیم زندگی هر طور که دوست دارد بگذرد، هرچه که برایمان پیش می‌آورد را می‌پذیریم و امروزمان تفاوتی با دیروزمان ندارد. این نسبتاً طبیعی و راحت به نظر می‌رسد، به جز آن ندای همیشگی در مغزتان که می‌گوید، «وقتش رسیده کمی تغییر ایجاد کنی.»
ادامه مطلب
 
فارغ از حمام که می‌شوم، پوستم را آغشته به آبرسان جدیدی که گرفته‌ام کرده،
بدنم معطر به بادی اسپلش شده،
لباس پوشیده و موهایم راخشک می‌کنم. راضی‌ از رسیدگی به فاطمه بدون اینکه منتظر
کسی باشد.
می‌گویم وقتش رسیده است.
سه پایه را گرد گیری می‌کنم و میروم سراغ رنگ‌هایی که ده سال است گوشه کمد
 جا خوش کرده‌اند.
درهای تیوپ‌ها را به سختی باز می‌کنم و خدا را شاکرم که مارک خوب آنها جواب داده
و هیچ کدام خشک نشد
پدرم هر شب زنگ میزنه و من اصلا حال درستی ندارم به احتمال زیاد دنبال همون دختر مهربونش میگرده که پای درد هر کدوم بیاد وسط از جون مایه میذاره ولی نمی دونه الان پای درد و زندگی خودش وسطه نمی دونه نمی خوام بخندم و باهاش حرف بزنم وقتی خیلی صاف و صادق باشی بی رنگ می شی دیگه کسی تو رو نمی بینه کسی نمی پرسه داری میای خودت زندگی نداری حالا از همشون کندم برای یک ماه اصرارشون برای دیدنم فایده نداره اینبار نمی خوام بازنده باشم میخوام یاد بگیرم دلم با هر با
لطفی بزرگ در این کار خدا میبینم
از طرفی یکی از همکارانم بارها بهم گفت اگر شما نبودی اینجا ،من نمی موندم... جدا من نمی تونم هیچ کدوم اینها رو تحمل کنم... و این همکار عزیز با اونکه در مقام اعتقادات ، خیلی بلند اندیشه اما یه سری انسدادهایی هم داره که موجب میشه انعطاف پذیری لازم رو در عمق برخی اعتقادات نداشته باشه و در مقام بحث کارش به جدل بکشه و عصبانی بشه... مثلا خیلی با عرفا و برخی از فلاسفه سرخوش نیست... و برخی از انسدادهاش اگر برطرف نشه اصلا خوب نی
امید رو دیدم
فکر می کردم فقط خودم با رفتن سر این دیدار حس بهتری خواهم داشت
امید خیلی سر حال بود
آنقدر که حس کردم حتما تلاش کرده
خوب باشه تا بتونه حالم رو خوب کنه
معمولی بودم 
نه غمگین و کم حرف
نه خیلی سر خوش مثل امید
حرف زدیم
اما فقط از خودمون
اون حرف هایی که تو دل هر دومون بود
ی جاهایی سکوت کردیم تا حرف ها زده بشه
و دیگه حرفی تو دل کسی نمونه
زمان خوبی بود برای حرف زدن
به اندازه کافی به همدیگه زمان داده بودیم
وقتش بود که مطمئن باشیم
احساسی حرف نمی
سلام خدای مهربان ما!من باز کارم به شما افتاده که دارم صدایتان میکنم ، می‌دانم چقدر بد هستم! میدانم همین یک ماه پیشتر چطور هر صبح و هر شب اشک ریختم و ازتان خواهش کردم من را از آن بحران دربیاورید و شما که خواسته و اشک هایم را دیدید مثل همیشه آن را به من بخشیدید! ولی من دیگر یادم رفت.راستش برایم سخت است که رک به‌تان می‌گویم کاش راه فراری بود تا بگویم یادم نرفتید اما خودتان که می‌دانید من آن دختر کوچک بی معرفت شما هستم.چند روز گذشته حتی رویم نشد ب
شمارش معکوس تا کشتن ترامپ.همچنین نابودی رژیم صهیونیستی و....
 
سکوتی بوده ام ساکت همیشه
                                                         نخواهم ماند بی سامان به بیشه
ندارم ترس از دشمن سراسر
                                                         زنم آن ظلم سرتاسر ز ریشه
 
 
یا مقلب القلوب والابصاریا مدبر اللیل والنهاریا محول الحول والاحوالحول حالنا الی احسن الحال1. متاسفانه سال 98 در جهات مختلف همچین سال مشتی نبود ایشالا آخر کاری مردونگی کنه همینجور که داره میره غم و غصه هاش رو هم برداره با خودش ببره!2. رهبری معظم امسال رو سال جهش تولید نامگذاری فرمودنددر واقع چندین ساله که نامگذاری ها حول مسائل اقتصادی ومخصوصا تولید میچرخه و معلوم میکنه تلاشهای انجام شده نتونسته رضایت ایشون رو جلب کنهو این نیست مگه بخاطر نقش
 
 وقتش را تلف نمی کرد، از وقتی می آمد می دانست امروز چه کتاب هایی باید بخواند و چه مطالبی باید تهیه کند. از قبل برنامه ریزی می کرد و برنامه هایش را می نوشت. از حدود سیزده سالگی دفتر یادداشت روزانه داشت. همیشه در حال خواندن یا نوشتن بود.
راوی: مادر شهید
ملاقات در فکه، زندگی نامه شهید حسن باقری، ص 31
️خودتان باشید
نه بگردید دنبال جدیدترین کفش بازارنـه برای پیدا کردن مدل مویی که مـُد باشد از خوابتان بزنید.
نـه خروارهای پول بی زبان برای اندکی بیشتر در چشم آمدن خرج کنید!جای این کــارها؛یک سفر خوب بروید.تنها یا با دوستانتان سفر بروید.نه اینکه بشود مایه ی فخرفروشی به فلانی که تا ۱۰ کیلومـتر آن طرفتر خانه اش رفته است.
کارهایی را انجام دهید که همیشه دوست داشتید انجام بدهید ولی نشده بود.وقتش را نداشتید پولش را حتی حس و حالش را...یک زبان جدید یا
من تو آتلیه کار می کنم.البته نمیشه بهش گفت آتلیه یه عکاسی کوچیکه تو یه زیرزمین.امروز یکی از مشتریای قدیمی اومده بود که عکسای هفت ، هشت ، ده سال پیششو با عکسای زنو بچش یکی کنه بندازه تو قاب.بایگانی عکاسی رو گشتم ، سی دیا و دی وی دیایی که چندین سال پیش رایت شده بودن رو گشتم ، ولی پیدا نکردم.حوصله م سر رفته بود.طرفای سه یا چهار ظهر بود و عکاسی هم خلوت.عکسای قدیمی بایگانی رو نگاه کردم.عکسایی که سال دو هزار و چهار گرفته شده بودن و خیلی قبل تر. . . با دور
«بسم الله قاصم الجبارین»سیلی اولموسای زمان زد به دل نیل عصایشدنبال کنید آی رفیقان رد پایشدر معرکه خوف و خطر گم نکند راهآن قوم که در دست بگیرند ردایشفرمود که ما عامل این بی خردی رافردا برسانیم یقینا به سزایشجوری زده شد سیلی اول که به خوبیآن سوی جهان نیز شنیدند صدایشوقتش شده بود این سگ پاسوخته یکبارسیلی بخورد تا بنشیند سر جایشمو زرد شغالیست حریف، امر بفرماتا مادر او را بنشانم به عزایشبر کفش سلیمانی ما گرد نشاندهباید که بگیریم سرش را به ازای
حرف خاصی نیست برای زدن صرفا، اینجایم چون ک اینحایم. عادت به نشستن روی این صندلی و شنیدن صدای تق تق این دکمه ها، بی هیچ فکر قبلی و هیچ طرحی. فقط، خود را رها کردن و بیرون ریختن کلمات و آخر سر ک می خوانمشان می بینم ک تنها سمت تو را دارند. جالب است نه؟ فکر نمی کنم، نه دگر بعد این همه سال. نه دگر بعد آنکه گفتی وقتش است تمام شود این بلاگ و من هم. و شدم. وقتی وقت نبودنت شده باشد. وقتی وقتِ سکوتت باشد، تنها چشم شدن و توی تاریکی ها نشستن. همانطور ک تو بودی. تنه
کلیک کنید
6
[ T y p e h e r e ]
همسایهی پری
-خب اکثرا اره.... خیلی هاشون میترسن که نوه هاشون مثل نگار
بشه...!اون عده ایی هم که میگن ما مشکلی نداریم سرشون به تنشون
نمی ارزه.....
-میگم پریناز بیابرو زن این پسر عموت شو اگه از لاغری،بد قواره ایش
صرف نظر کنیم ای همچین هم بد نیستا.....مگه نمیگی کارواش داره و
پولداره....! بابا یه حالی بهش بده دیگه...!
پریناز با حرص کتابش را به سمی اوپرتاب کرد .
-منحرف بی ادب .....
اخ ..اخ یادم نبود تو پنج « : مژگان به سختی خنده اش را فرودادوگف
سال‌ها گفته بودی و شنیده بودی، زمزمه کرده بودی و گریسته بودی، بیتاب شده بودی و گریبان‌ چاک کرده بودی  و حالا...زمان آن است که یک‌عمر دل‌تنگی را فراموش کنی!
وقتش رسیده که در میان گریه بخندی و با خنده از شوق اشک بریزی.
یادش به خیر در دنیا همیشه می‌گفتی:
بهشت ارزانی خوبان عالم
بهشت من تماشای حسینه
حالا این بهشت، این تو، این هم...
چطور می‌توانی عطش یک‌عمر را با دیدنش خاموش‌ کنی؟
سرور جوانان بهشت اینجاست و دوستانش شیرینی لحظه‌ دیدار را حس می‌ک
من قبلنا یه تحمل خیلی بالا داشتم برای هضم و جذب حرفای بقیه.
 
یعنی ممکن بود ساعتها با یکی صحبت کنم
 
که بفهمم چی میگه.
 
اون وسطا (قبلنا هم گفتم) که گاهی مخاطب من رو خرد هم میکرد، ولی من همچنان صبور ادامه میدادم.
 
الان کلا یه بار فرصت میدم، اگه ببینم کسشر میگه میگم اوکی تو بهتر میفهمی قربان شما سیکدیر.
 
یارو زنگ زده، میگه من از تو بهتر میفهمم! نیم ساعت بهش کلی لینک و کی وورد دادم، از روی تنبلی زنگ زده به من که اطلاعات بگیره، بهش لینک و اطلاعات داد
بالأخره توانستم با داوران جشنواره ارتباط بگیرم و ازشان بخواهم ناداستانم را نقد کنند. پیشنهاد الهَه بود در واقع. یک‌روز در ایمیلی از دبیرخانه خواستم ایمیل‌هاشان را برایم بفرستد یا نقدهایی که برای اثرم نوشته‌اند. گفتند: آثار داوری شده‌اند و نه نقد. و قرار شد درخواستم را با داوران درمیان بگذارند. اما بعد از چندروز که خبری نشد و سراغی گرفتم برایم نوشتند که مشغله‌ دارند و فرصت چنین کاری را در این ایام ندارند و گفتند بهتر است خودم اقدام کنم. خا
این بخشی از مکالمه ی هنری و اریکاست در فیلم دیتچمنت اما خودم می فهمم که چی نوشتم چونکه لازمه دونستن اینکه قبلش یه اتفاقی افتاده .  
 ?Henry : How do you do it kid 
please dont be mad at me -
 Henry: I am not mad at you  
dont think about leaving me . I wont do it anymore .I promise -
Henry : you dont need to promise me okay ? dont promise to me . whatever it is you feel that you need to do you do it but you dont do it here 
دارم برای بار سوم در طی بییست و چهار ساعت گذشته این فیلم رو نگاه میکنم . عجیب نیست ؟ اونم فیلمی که شاید کلا چیز خاصی برای دیده شدن و گفتن نداره که ا
دیگه وقتش شده همشهریان اصفهانی عضو گروهای واتساب whatsapp  باشند.
تلگرام خیلی داره اذیت میکنه
اگه تو شهر اصفهان هستید و می خواهیددوستان اصفهانی خود ارتباط واتسابی داشته باشید عضو گروه ما بشید.
بهترین گروه و لینک های واتساب اصفهان رو بهتون معرفی میکنمیم.
گروه واتساب خبری اصفهان
گروه واتساب گردشکری اصفهان
گروه واتساب توریستی اصفهان
گروه واتساب اصفهان
گفت اینجوری هم نیس که حالمون هیچ وقت خوب نباشه، فقط هیچ وقت دوومی نداره، و اینجوریم نیس که هیچ وقت در هیچ وقتش بشه همیشه، منفی در منفیش مثبت نیس، مث صفر میمونه، یه وقتایی میخوره توی صورتت، صفر عادی میشی،  یه خالی گنده میشی با کلی دیوار دورت و بی هیچ دری، که هیچ کسی رو هم راه نمیدی توش، حتی خودتم توی خودت نیستی، هی انگار باد بیاد، صدای سوت زدنش بپیچه توی گوشت، گوشات سوت میزنه، انگار اول اون آهنگ فرهاد باشه ولی یه آدم ناشی همشو قر و قاطی زده باش
1- شکستن نمازهای مستحبی حتی از روی اختیار جایز است.
2- زیاد کردن رکن (مانند رکوع) از روی سهو نمازهای مستحبی را باطل نمی کند.
3- در نماز مستحب شک میان رکعت اول و دوم، نماز را باطل نمی کند و نمازگزار می توان بنا بر هر کدام بگذارد.
4- نمازهای نافله را می شود نشسته خواند، ولی بهتر است که دو رکعت نماز نافله نشسته را یک رکعت حساب کند.
5- اگر نماز مستحب را کسی در وقتش نتوانست بخواند قضای آن را می تواند انجام دهد. طبق حدیث، خداوند به فرشتگان مباهات کرده و م
بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم*
 
فرض میکنیم رفتار ماست که واکنش_منطقی_ دیگران را می سازد؛
پس اگر رفتار من علت باشد،
واکنشی که دریافت میکنم معلول است..
حال آیا اگر سربه هوایانه رفتاری داشتیم و واکنشی که دریافت کردیم سربه هوایی ما را به رخمان کشید و از رفتار خودمان که موجب چنین واکنشی شده خشمیگن شدیم؛باید خشممان را مثل اسپری فلفل به صورت فرد واکنش دهنده بپاشیم؟
حالا که به وقتش در دهان خودمان فلفل نریختیم، بهتر نیست حداقل اینجا سر اسپری فلفل را
دیگر تنها نیستم
بر شانه‌ی من کبوتری است که از دهانِ تو آب می‌خورد
بر شانه‌ی من کبوتری‌ست که گلوی مرا تازه می‌کند.
بر شانه‌ی من کبوتری‌ست باوقار و خوب
که با من از روشنی سخن می‌گوید
و از انسان_ که رب‌النوع همه‌ی خداهاست.
 
شاملو
 
میخوام دوباره عکاسی کنم...
اومدم سراغ وسایل قدیمیم چقدر دلتنگشون بودم. دوربینم، دفترام که نوشته های توش مهمن و وسایل دیگه. وقتش ادامه بدم و باز شروع کنم. جدی تر ، پرقدرت تر... میخوام براش وقت بذارم هرچقدرم که کار دا
16 سال بود که میشناختمش.
چندین سال با هم پشت یک میز و نیمکت می نشستیم. یار دبستانی ام بود...
همدیگر را یک مدت طولانی گم کردیم و وقتی دوباره دست هم را گرفتیم، سعی کردیم به هم کمک کنیم.
من یه کار برایش در شرکت خودمان پیدا کردم و او هم مرا به دنیای شگفت انگیزی که آرام آرام برای خودش می ساخت راه داد. راه پر از تلاش و کوشش برای ساختن آینده.
می دانستم که عاشق آمریکا بود. یعنی اینطور بگویم، آمریکا مدینه فاضله اش بود! و چون برادرش هم آنجا زندگی میکرد، دوست د

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها